پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ثانیه های نبودنتچقدر تلخ می گذرندوقتی که هیچ رد پایی از چشم هایت رامیان شعرهایم نمی بینمای کاش نگاهتاز عاشقانه هایی که برایت می سرودمپنهان نمی ماندتا اینگونه میان واژه هابه دنبالت نمی گشتممجید رفیع زاد...
بغض تلخ نداشتنتهر شب گلوی شعرهایم را می فشاردکجایی ببینی ؟که چگونه واژه های احساسمدر تب لب هایت می سوزندواژه هایی که با لب های تو شکوفه می دادندو با آفتاب نگاه تو قد می کشیدندافسوس که نیستیو ثانیه ها نفس واژه هایم را می گیرندو برای همیشه هوای شعر گفتن از سرم می افتدمجید رفیع زاد...
ثانیه هایم بی تابانه می خواهندت؛ تو که نمی دانی؛و من،بعد از این،از سکوت سرشار خواهم گشت!زهرا حکیمی بافقی (کتاب ترنّم احساس)...
این دو روز زندگی روی مدار سرعت است لحظه دلتنگی اما ثانیه یک ساعت است...
لا به لای ثانیه هاییکه پیش می رفتند فرو ریختمفرشته آسایش...
نیستی، ولی عزیز؛ عشق تو همیشگیستپس به احترام عشق، چند ثانیه سکوت......
الهی تو دقیقه باشی و من ثانیه که هر دقیقه شصت بار دورت بگردم...
آغوش گرمم باشبا تو در آغوش توهر ثانیه متولد میشومو جانم تازه میشودچکار به حرف مردم داریمآغوش گرمم باش تا عاشقانه زندگی کنیم....
تو فقط باشثانیه به ثانیه ی این زندگی معمولی میشه بهشت...
عاجز فاصله ام ثانیه هم دل تنگی ست...
حس بودنتقشنگترین حس دنیاستتو که باشیهر روز را نه !هر ثانیه را عشق است......
مثلا سوال بیاد ؛واحد آرامش ؟!بگی حضورش در ثانیه️...
به خداحافظی تلخ تو سوگند نشدکه تو رفتی و دلم ثانیهای بند نشد...