یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
من از حرف زدن با دیوار آجری خیلی خوشم می آید ، در تمام دنیا تنها چیزی است که با من مخالفت نمی کند....
بعضیها سرمایهگذاری بخش خصوصی را به ببری درنده تشبیه کردهاند که باید او را به ضرب گلوله از پای درآورد. عدهای آنرا به صورت گاو شیرده مینگرند که باید دوشیدش. فقط عده قلیلی آن را همانطور که هست می بینند - قاطری که با تمام قدرت گاری را میکشد....
هرچه دولت در منع آزادی گفتار بیشتر سعی کند، لجاجت و پافشاری مردم در مقاومت بیشتر میگردد. این مقاومت از طرف مردم فرومایه و خاموش نیست، ...بلکه از طرف صاحبان تربیت عالی و اخلاق قوی و مردم با فضیلت است که به علت داشتن این صفات، آزادی بیشتری به دست آوردهاند....
وجود تنها یک آدم بی نشاط کافی است تا کل یک خانه را مسموم ساخته و فضای آن را تیره و تار سازد....
میتوان چنین گفت که هیچکدام از ما دونفر، درباره یک موضوع ِ خوب و پاکیزه، هیچ اطلاعی نداریم، اما این یکی فکر میکند که میداند ولی درواقع چیزی نمیداند. اما من که بهاندازه او ناآگاهم، چنین فکری ندارم، پس میتوان چنین نتیجه گرفت که من کمی داناتر از او هستم زیرا چیزی را که نمیدانم، فکر نمیکنم که میدانم....
آنکه حقیقت را نمیداند نادان است، آنکه حقیقت را میداند ولی انکار میکند تبهکار است....
دیگر مسئول دفاع از اندیشههای مقدس و ارزشمندی که از پدرانشان گرفتهاند نیستند، یک مرد مفرغی خودش را نگهبان آن اندیشهها کردهاست....
پس آیا آدم میتواند وجودش را توجیه کند؟...
حقیقت وهمی است که بدون آن یک گونه خاص قادر به زنده ماندن نیست....
وقتی ثروتهای بزرگ به دست افراد مردم میافتد در پرتو آن نیرومند میشوند و در سایهٔ نیرومندی و ثروت خیال میکنند که میتوانند در خارج از وطن خود زندگی نمایند و خوشبخت و سرافراز باشند ولی به زودی میفهمند که اشتباه کردهاند و عظمت هر ملتی بر روی خرابههای وطن خودش میباشد و بس....
خانم! زیبایی شما فقط چشم را لذت میبخشد، اما زیبایی اخلاق و فهم شما، روح را نوازش میدهد....
نیهیلیست کسی است که عقیده دارد، هیچ چیز معنی ندارد و هر کاری مجاز است. اما سارتر عقیده داشت زندگی باید معنایی داشته باشد. ولی خود ماییم که به زندگی معنا می دهیم. وجود داشتن به معنای آفریدن زندگی خود است....
در آموزههای سنت آگوستین، اِروس(eros) را نیرویی میدانند که انسانها را به سوی خدا میکشاند. اِروس عبارت است از آرزوی یگانگی عارفانه که از تجربه مذهبی پیوستن به خدا یا به اصطلاح فروید، تجربهی اقیانوسی ناشی میشود. در عشق ورزیدن به سرنوشت خویش یا به قول نیچه سرنوشتت را دوست بدار amor fati نیز عنصری از اِروس نهفته است. منظورم از سرنوشت، بداقبالیهای خاص یا اتفاقیمان نیست، بلکه سرنوشت به معنای پذیرش و تصدیق وضعیت متناهی و فانی انسان است که ما را د...
چه نیک می توانیم حواس خویش را گذرگاهی برای امور سطحی و اندیشه خویش را شهوتی خدایی برای جهش ها و خطاها بدانیم! از همان سر منزل کار دریافته ایم که ناآگاهی خویش را پاس بداریم تا از خود زندگی لذت ببریم!...
اگر نان بپزید، ولی لذتی نیابید، به راستی، نان تلخی پختهاید که تنها نیمی از گرسنگی انسان را فرو مینشاند....
تراژدی این نیست که تنها باشی، بلکه این است که نتوانی تنها باشی ......
من اصلا نفهمیدم جوانی یعنی چه؟من یک راست از بچگی به سن کهولت رسیدم!...
کسانی که زیاد حرف می زنند کاری از دستشان ساخته نیست...!...
چه موهبت بزرگی است، داشتن یک دوست با قلبی رازدار؛ چرا که میتوانید با خیال آسوده، همهی اسرار خود را در قلب او دفن کنید....
شکست هائی هست که بیش از پیروزی، ظفربخش است....
چون کاری برای تو مشکل است فکر نکن که برای بقیه غیر ممکن است....
آدمی هر چه روح شادمانه و مطمئن تری داشته باشد، آن قهقهه ی بلند را بیش تر از یاد می برد و بر عکس پیوسته تبسمی نغز بر لبش نقش می بندد که نشانه شگفتی در باب امور پنهان و بسیار پسندیده در زندگی نیک است....
نوشتن ده جلد کتاب فلسفه آسانتر از آن است که انسان تنها یک قاعده و دستور تنها را به مرحله ی اجرا و عمل درآورد....
یک موجود هرگز نمیتواند وجود موجودی دیگر را توجیه کند....
دلیل بسیار خوبی وجود دارد که چرا هیچ کس تاریخ نمی خواند. علت اش این است که تاریخ بیش از اندازه درس برای آموختن دارد....
آنچه کامل شده، هر آنچه رسیده و پخته، خواهان مرگ است. آنچه نارس است می خواهد زندگی کند. هر آنچه در رنج است، می خواهد زنده بماند، تا شاید رسیده و شادان و دلخواه شود، دلخواه از آن رو که هر چه فراتر رود، برتر و درخشان تر شود....
با من می گویید:تاب آوردنِ زندگی دشوار است. پس گردنفَرازی ات در بامداد و اُفتادگی ات در شامگاه چی ست؟ تابآوردنِ زندگی دشوار است: امّا خود را چنین نازپروده منمای! ما همه نرینه و مادینه خرانِ خوش خط و خالِ بارکش ایم! ما را چه نسبت است با غنچهای که از نشستنِ ژالهای بر تناش بر خویش می لرزد؟...
کتابهایی را که دنیا غیراخلاقی معرفی میکند، کتابهایی هستند که ننگ دنیا را برملا کردهاند....
همهجا شادمانی قشر نازکی است که روی رنج و بیچارگی کشیدهاند....
فرزندی پدید نیاورید، مگر زمانی که قادر باشید آفریننده ای بیافرینید....
دکتر، چه کسی این همه را به تو آموخت؟ بی درنگ پاسخ آمد: رنج...
اگر آدم ها در چشم کسانی که واقعا برایشان مهمند، تصویر دوست داشتنی ای از خود ببینند، خودشان را دوست خواهند داشت....
کارهایِ بزرگ را همه دور از بازار و نامآوری کردهاند. پایهگذرانِ ارزشهای نو همیشه دور از بازار و نامآوری زیسته اند. بگریز، دوستِ من، به تنهایی ات بگریز! تو را از مگسانِ زهرآگین، زخمگین میبینم. بگریز بدانجا که بادِ تند و خُنَک وزان است....
اگر خاموش باشی تا دیگران بهسخنت آورند بهتر از این است که در حال سخنگفتن دیگران خاموشت کنند....
نباید ایمان به انسانیت را از دست دهید. انسانیت یک اقیانوس است؛ اگر قطرات اندکی از اقیانوس کثیف است، اقیانوس کثیف نمیشود....
انسان نمی تواند به تنهایی و برای خود زندگی کند؛ این مرگ است نه زندگی....
همه می گویند آرزو بر جوانان گناه نیست و من می گویم بر پیران هم!...
یک انسان معمولی، کالای تولیدی کارخانه طبیعت است....
می خواهی بدانی کیستی؟ نپرس. عمل کن. عمل شما را ترسیم و تعریف می کند....
قسمتهایی از انجیل را که نمیفهمم ناراحتم نمیکنند. قسمتهایی از آن را که میفهمم عذابم میدهند....
احساسی نظیر ترس، راهی است برای حضور در این جهان. از سوی دیگر، جهانی که از آن می ترسیم، جایی است که هرگز در آن نمی توانیم کاملا احساس راحتی و در خانه خویش بودن بکنیم....
جنگ، کشتارگاه کسانی است که همدیگر را نمیشناسند، به نفع کسانی است که یکدیگر را میشناسند ولی همدیگر را نمیکشند....
من در حضور خدای سوگند خوردهام که دشمن همیشگی هرگونه خودکامگی در اندیشه بشر باشم....
در عجبم از آدمی، که خویش را بیش از همه دوست می دارد، با این حال نظر خود نسبت به خویش را از نظر دیگران نسبت به خویش، سبکتر می شمرد....
هنگام به خاک سپردنم بگویید این که زیر خاک میکنیم تن سقراط است،نه خود او....
عملی اگر کاشتید، عادتی درو خواهید کرد. عادتی اگر کاشتید، اخلاقی درو خواهید کرد. اخلاقی اگر کاشتید، سرنوشتی درو خواهید کرد....
فیلسوف چنان که ما، جانهای آزاده، درکش می کنیم، انسانی است که بیشترین مسئولیت و وجدان را برای تکامل کلی انسان دارد....
ترس از عشق، ترس از زندگی است و آنان که از عشق دوری می کنند مردگانی بیش نیستند....
نشانه هوشمندی، سواد نیست؛ بلکه تخیل است....
من آدم هایی را می شناسم که از طبقه کارگر و زحمتکش هستند، و در عین حال از یک پروفسور خودآگاه تر. اگر 50 ساعت در هفته کار کنی مسلما وقت برای خواندن ده روزنامه در روز و مراجعه به آرشیو طبقه بنده شده دولتی برای کار روشنفکری نداری. اما این آدمهای زحمت کش ممکن است به بصیرتی تصور نکردنی در مورد دنیای اجتماعی شان رسیده باشند....