پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
من کسی ام،که در کوله بارم فقط این ها را دارم:وطنم،پرچمم،کلمات،کتاب. شعر:خالد فاتحیگردآوری و نگارش و ترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی...
حذف و اضافه می کنم، کتاب باورم را که ورق می زنم......
بزرگترین راه برای از هم پاشیده شدن، روابط انسان ها،پاره کردن پیوند آدمی با کتاب است.شعر: بختیار علی برگردان: زانا کوردستانی...
وقتی نگرانم، به پناهگاهم می روم. هیچ نیازی به مسافرت ندارم. رفتن و پیوستن به قلمرو خاطرات ادبی ام کفایت می کند. زیرا چه وسیله تفریحی شریف تر و چه هم صحبتی سرگرم کننده تر از ادبیات وجود دارد و چه هیجانی لذت بخش تر از هیجانی است که کتاب خواندن نصیب انسان می کند؟_ برشی از کتاب ظرافت جوجه تیغی نوشته ی موریل باربری_ترجمهٔ مرتضی کلانتریان...
نینا سنکویچ :آیا تا به حال قلبت به خاطر تمام شدن کتابى به درد آمده است؟ آیا شده تا مدت ها بعد از تمام کردن کتابى نویسنده اش همچنان در گوشَت نجوا کند...؟...
اگر بخواهید در زندگی به زور کسی یا چیزی را بدست بیاورید، نشانه ی آن است که آن شخص یا آن چیز موهبت شما نیست. آنچه را که به زور به چنگ آورید، برای نگاه داشتن اش نیز باید بجنگید....
وقتى نور ،نور واقعىنورى که نقاشان از به ترسیم کشیدنش عاجزند، هر روز صبح، از شکاف کرکره هاى چوبى، به درون مى خزد، دیوار بالاى تختخوابم راه راه مى شود.این نور به من مى گوید، پنجره را به سرعت باز کن، هدیه اى شگرف برایت آورده ام.هدیه شگرف چیزى جز یک روز تازه نیست.روزى متفاوت با تمام روزهاى دیگر ... کریستین بوبن دیوانه وار...
بگذارید شب را زنده نگه دارم. مرا با نوشته ها، ساز ملایم، سکوت مطلق و شبِ بی پایانم؛تنها بگذارید. جدایمان نکنید.او بیشتر از هر کس دیگری؛ با روحم آشناست. سال هاست که در وجودش زیسته ام. من با او شاد و پر از آرامشم. به درک و شعور او انس بسته ام، در سایه اش رقصیده ام و سلول به سلول وجودم را با او آشنا ساخته ام. باور من این است؛ اکنون خدا هم بین ماست. حالا دیگر؛اکیپ مان هم جور است: خدا+من+شب+سکوت+ساز+کتاب و قلم ...حقیقتا چه کسی م...
در گلدان،بذرِ کتاب کاشتم،غنچه داده ست! لیلا طیبی (صحرا)...
در کتابخانەی زندگیدنبال دو کتاب گشتماول: کتاب دوستی بی منت.دوم: عشق بدون خیانت.به من گفتند: در قسمت کتاب های تخیلی دنبالشان بگرد!.شعر: تافگه صابرترجمه : زانا کوردستانی...
میسون کولی : وقتی مجبورید در جایی که اکنون هستید بمانید ، کتاب خواندن به شما جای دیگری برای رفتن می دهد....
🌺 کتاب دولت عشق است میان هم همه ی تنهایی هائیکه سایه به سایه می رباید سکوت نشسته برخیالم را مهدی ابراهیم پورعزیزی نجوا...
🌺 کتاب دولت عشق است میان هم همه ی تنهاییکه سایه به سایه می رباید آرامشم رامهدی ابراهیم پورعزیزینجوا...
ما برایِ اینکه زندگی کنیم باید عاشق یک چیز جاودانه باشیم. مثلا نوشته ها، آسمان روزی تاریک خواهد شد و دریا روزی جایش را به خشکی خواهد داد، اما جوهر نوشته ها همیشه روی قلب ها خواهد ماند....
من گرسنه ام،سیر نمی شوم!هرچه کتاب می خوانم... رها فلاحی...
نور دلنشین آفتاب وارد اتاق می شودتابشش دنیای کوچک اینجا را پر از نور شادی می کندصدای وزش باد، از پنجره می آیدکتابهای قدیمی، با ماجراهای جدید، با ما سخن می گویندصفحاتی پُر از انگیزه و خلاقیتدر نور آفتاب، دل بهانه می گیرد برای رقصاتاق دنج، مکان خوبی برای خیال پردازی است...
فیلترینگ تلگراف در عصر قاجار میرزا ملکم خان از رجال عصر قاجار نقل می کند:️من برای آوردن تلگراف به ایران جنگیدم. در حالی که شهرها و قصبات اروپا دارای خطوط ارتباطی بودند عین الدوله، صدر اعظم ناصرالدین شاه اجازه نمی داد در شهرهای ایران، خطوط تلگراف احداث کنم.️عین الدوله معتقد بود: اگر رعایا دارای تلگراف شدند در ولایات و ایالات مملکت محروسه ایران، در جلوی تلگرافخانه تجمع می کنند و از احوال یک دیگر با خبر می شوند و علیه سلطنت آشوب می کنند....
خوشبختی در چیزهای معمولیِ بی صداست .یک میز، یک صندلی،یک کتاب با کارت کاغذبر لای صفحاتش و گلبرگی که از رزها فرو می افتد،و نوری که وقتی در سکوت نشسته ایم سوسو می زند....
• چطور باید زمان را متوقف کرد؟ بوسه• چطور باید در زمان سفر کرد؟ مطالعه• چطور باید از زمان گریخت؟ موسیقی• چطور باید زمان را احساس کرد؟ نوشتن• چطور باید زمان را آزاد کرد؟ نفس کشیدن- مت هیگ-دلایلی برای زنده ماندن...
پاییز در قلب این شهر،برگ های رنگین کتاب روی شاخه های درختان جلوه گری می کنند موج صدای لحظه ها در گوش زندگی نغمه سرایی می کنند.نغمه ای روشن از پشت کتاب ها، همراه با تلالو روشنایی خورشید .شهر را از تاریکی جهل بیدار می کند....
روز کتاب و کتابخوانی مبارککتاب، گنجینه ای ارزشمند از دانش و خرد است که در طول تاریخ، روشنگر راه انسان ها بوده است. کتاب، دریچه ای به سوی دنیاهای جدید و ناشناخته است که می تواند ما را با فرهنگ ها و دیدگاه های مختلف آشنا کند. کتاب، دوستی وفادار است که همیشه در کنار ماست و ما را از تنهایی و ناامیدی نجات می دهد.روز کتاب و کتابخوانی، فرصتی است برای قدردانی از این گنجینه ارزشمند و ترویج فرهنگ کتابخوانی در جامعه. در این روز، بیایید با هدیه دادن ...
مجسمه با کتابی در دست نشسته در آرامش، در اتاقی آرام ،نور می رقصد و سایه ها را عمیق می کند.چشمان او، دریچه ای به دنیای جدیدی از دانش،دستانش، دنیایی از اندیشه را ورق می زند.با ورق زدن هر صفحه،ایده ها و مفاهیم تازه ای زنده می شوند، و...روح آرام و اندیشمند به پرواز درمی آید.غزل قدیمی...
فرانتس کافکا :کتاب باید تبری باشدبرای دریای منجمد درونمان !...
آنچه امروز فهمیدم… «۸آبان»«وقتی کتابی را میخوانید ممکن است در لحظه چیز زیادی از آن را نفهمید اما این خوانده ها در ناخودآگاه شما ذخیره میشود پس لطفا به خواندن ادامه دهید.»در ابتدا باید بگویم که «ناخودآگاه» مفهومش با «ناآگاهی» کاملا متفاوت است. شما اطلاعاتی را در پس زمینه مغزتان دارید که احتمالا باید در موقعیتش قرار بگیرید تا بتوانید از آن اطلاعات استفاده کنید. من از آن دست آدم هایی هستم که؛ اولا باید کتاب را با صدای بلند بخوانم و ثانیا با ...
بهومیل هرابال:کتاب را به سینه فشردم؛ و کتاب با تمام سردی جلدش مرا گرم کرد ......
خوشبختی تنها ثروت نیستخوشبختی گاهی بوی کتاب استهرچند که کتاب به تنهایینوعی ثروت است......
کتاب ما را تغییر می دهدو ماجهان را .حجت اله حبیبی...
اینجا هیچکس شبیه حرف هایش نیست.اما تو تفسیر دقیق چشم هایت بودی... کتاب باروت خیس...
کتاب ، راه می سازد تا در گمراهی خویش فرو نرویم. حجت اله حبیبی...
اگه قرار بود فروشنده ی مغازه باشمقطعا یا گلفروشی داشتم یا کتاب فروشی شایدم هر دو کنار هم همواره هم تومغازه یه موسیقی کلاسیک پخش میکردم یه گوشش هم یه مبل سبز یشمی و یه فرش دستبافت قرمز یه پیانو هم یه گوشه ...فکر کن بوی کاغذ و گل ها ترکیب میشدنو مست میکردن ادموساعت ها میشستم اونجا و کتابی دستم میگرفتم ومیخوندمشاید هم خیره میشدم به قفسه های چوبی قهوه ای که نرده بونی بهش اویزون بودبرای گلهام کتاب میخوندم و از تاریخ و اینده میگ...
خوشایندترین راه برای “نادیده” گرفتن تراژدی زندگی، کتاب است....
کنار هم بنشینند واژه هایم اگر کتاب خاطره ی ماه و سال خواهم شدرضا حدادیان...
درخت؛از ترس ذغال شدن؛ کتاب شد!. زانا کوردستانی...
از کتاب آموختم زندگی را باید ورق ورق خواند….تمام صفحه را در یک روز خواندن پیرت میکند….ورق ب ورق خواندن روشنت میکند…....
کافکا (نامه به اسکار پولاک):فکر می کنم اصولاً آدم باید کتاب هایی بخواند که گاز اش می گیرند و نیش اش می زنند. اگر کتابی که می خوانیم مثل یک مُشت نخورد به جمجمه مان و بیدارمان نکند، پس چرا می خوانیم اش؟ که به قول تو حالمان خوش بشود؟ بدون کتاب هم که می شود خوش حال بود!...
رهایی از غم را در کتاب جستم،دانی چرا؟پندت می دهد بی سود یارو غمخوارت میشود بی منت اوست یار وفادار من✍🏻خانم:المیرا پناهی درین کبود(روانشناس و نویسنده)...
(تناسخ)می گویند آدم تنها یک بار می تواند زندگی کند اما یادم می آید یکبار روحم را در کالبد دختری فقیر در سوز و سرمای زمستان یافتم. بار دیگر خودم را در جسم یک مرد پیدا کردم. با آن جسم دزدی کردم ، به زندان افتادم ، عشق ورزیدم و در یک کلام زندگی کردم . او که مُرد به جسم دیگری سرک کشیدم .این بار در بدن دختری بودم که پسری از قبیله ی دیگر عاشقم شده بود . بخاطرم کار های زیادی انجام داد ولی صد حیف که نگذاشتند ما به هم برسیم .یک بار که زندگی به ن...
(بی همتا )قصه اش با همه فرق دارد ، دستانش با همه فرق دارد هیچ وقت حرف رفتن نمی زند هیچ وقت نمی رودهیچ زمانی نمی گوید این رابطه تمام شده تنها دوست داشتی هست که تا ابد می ماند هیچ وقت ترسی نداری که برود سراغ دیگریاو همیشه تو را می خواهد زشت باشی یا زیبا بد باشی یا خوب همه جوره تو را می پذیرد شک ندارم خدا را درونش می شود جستجو کرد فقط سرت را بگذار روی پایش زیر لب که دعایت کند معجزه اتفاق می افتد آغوشش هر روز شکوفه می دهد چشما...
آنها که می نویسند بسیار می اندیشند و آنها که بسیار مطالعه می کنند ، اندیشه های زیادی می دانند ....
خانه ام می گوید : ترک ام مکن که گذشته ات در من نهفته است. راه نیز می گوید: در پی من بیا که آینده ات منم . اما من به خانه و راه می گویم : مرا گذشته و آینده ای نیست. اگر بمانم، در ماندنم رفتن است و اگربروم، در رفتنم ماندن، که تنها محبت و مرگ، همه چیز را دگرگون توانند کرد. ماسه و کف جبران خلیل جبران...
کتاب ها بویی مثل ادویه دارند...
فردریک بکمن خالق کتاب بریت ماری اینجا بود با این جمله قشنگ کتابش را به مادرش تقدیم میکند(تقدیم به مادرم که همیشه حواسش بود که من غذا توی شکمم و کتاب توی کتابخانه ام داشته باشم)...
ژوئل دیکر :چرا کتاب می نویسم ؟ چون کتاب ها از زندگی. قدرت بیشتری دارند.کتاب نوشتن بهترین راه انتقام است.کتاب ها می توانند از دیواری که هر کس پیرامون وجودش می کشد به راحتی عبور کنند و به باطن وی برسند....
پلو تارک:اگر مادر نباشد ، جسم انسان ساخته نمی شود و اگر کتاب نباشد ، روح بشر پرورش نمی یابد !...
هاوارد بارکر :در زندگی هرکسی لحظه ای هست که درمسیر اندوه و افسوس قرار میگیرد. آنوقت یک راه برای عبور وجود دارد: کتاب، کتاب و کتاب را فراموش نکن در آن لحظه شگفت انگیز!...
همیشه کتابی برای خواندن دم دست داشته باشید. کتاب مثل گذرنامه است، مگر اینکه شما را به جاهای جدید نبرد. کتاب می تواند شما را تا گذشته یا آینده ای خیالی یا به درون ذهن فردی دیگر ببرد. .خنده لهجه ندارهفیروزه جزایری دوما...
کاش شهربازی بودمو تمام عمرم را، شادی و قهقهه ی کودکانی را میدیدم، که در دنیایی متروکه، با بزرگ ترهایی بی رمق، برای ساعتی با من خوشحال بودند. کاش باران بودمو به گل هایی که قرار است دلیلِ عاشقانه های کوچک اما واقعیِ مردان و زنانِ در رَه عشق بشوند، جان میدادم. کاش کتاب بودمو دلیلِ تحول در زیستنِ انسانی میشدم. کاش عروسکی بودمکه شورِ زندگانی را در دلِ دخترکانِ گیسو تراشیده ی در بیمارستان ها، زنده میکردم. کاشکمیفقط کمی من ...
بعضی ها به شعربعضی به ترانهبرخی به فیلمو عده ای هم به کتاب پناه می برنداما مدت هاست که آدم ها دیگربه همدیگر پناه نمی برند-اُغوز آتای...
آن شور و باور و صداقتی که در وجودم بود باعث می شد که کلامم واقعا تاثیر بگذارد و باور کنند. ما پول کمی داشتیم، فرصت کمی هم داشتیم، اما آنچه بسیار داشتیم امید و عشق بود. اگر با تمام وجودت چیزی را بخواهی، حتما به آن می رسی. من این جمله ی به ظاهر کلیشه ای را در زندگیم تجربه کردم، اما نکته ی جمله در آن کلمه "تمام" است. با تمام وجود.....کتاب بتانویسنده: دکتر هاله حامدی فر...