یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
الاغ گفت :رنگ علف قرمز است!گرگ گفت :نه سبز است!باهم رفتند پیش سلطان جنگل( شیر )و ماجرای اختلاف را گفتندشیر گفت: گرگ را زندانی کنید...گرگ گفت :ای سلطان، مگر علف سبز نیستشیر گفت: سبز استولی دلیل زندانی کردن توبحث کردنت با الاغاست......
پنج حقیقت تلخ زندگی که باید بپذیریم :️هیچ چیزی در دنیا جز مادر واقعی نیست.کسی که پول ندارد دوستی هم ندارد️مردم باطن خوب را دوست ندارند ظاهر خوب را دوست دارند️مردم به پول احترام می گذارند نه به شخصیت️از شخصی که بیشترین عشق و علاقه رو بهش داری بیشترین آسیب رو هم از اون خواهی خورد...
گوته می گوید: اگر ثروتمند نیستی مهم نیست، بسیاری از مردم ثروتمند نیستند، اگر سالم نیستی، هستند افرادی که با معلولیت و بیماری زندگی می کنند،اگر زیبا نیستی برخورد درست با زشتی هم وجود دارد،اگر جوان نیستی، همه با چهره پیری مواجه می شوند،اگر تحصیلات عالی نداری با کمی سواد هم می توان زندگی کرد،اگر قدرت سیاسی و مقام نداری، مشاغل مهم متعلق به معدودی انسان هاست،اما، اگر عزت نفس نداری، هیچ نداری!...
وقتی اسب های توانااجازه ورود به میدان مسابقه را نداشته باشندهر الاغی میتواند،به خط پایان برسد!...
دو برادر بودند که یکی از آنها معتاد و دیگری مردی متشخص و موفق بود. برای همه معما بود که چرا این دو برادر که هر دو در یک خانواده و با یک شرایط بزرگ شده اند، سرنوشتی متفاوت داشته اند؟ از برادرِ معتاد، علت را پرسیدند. پاسخ داد: علت اصلی شکست من، پدرم بوده است. او هم یک معتاد بود. خانواده اش را کتک می زد و زندگی بدی داشت. چه توقعی از من دارید؟ من هم مانند او شده ام. از برادر موفق دلیل موفقیتش را پرسیدند. در کمال ناباوری او گفت: علت موفقیت من پدرم است...
خوابم میاد، ولی نمیرم سمت تخت خواب!اون لعنتی یه تله ست...توش از خواب خبری نیست...فقط فکر و خیال که انتظار ادمو میکشه...
اینبار که به قبرستان های شهر رفتید ...روی یکی از آنها بایستید...فاصله شما تا آنها به نیم متر هم نمیرسد...فرق شما و آنها تنها در نیم متر فاصله است ...به فاصله ها فکر کنید ، به کارهایتان ، به نیم متر ها ... زندگی را به کام هم تلخ نکنید ...شاید دقایق دیگر فاصله شما با آدمها تنها نیم متر شود ......
هیچ آدمی آنقدر خوش حافظه نیست که دروغ گوی موفقی باشد....
آنکس که امید به پیروزی در ستیزه ای را ندارد یا آشکارا در حال شکست است، می خواهد هر چه بیشتر شیوه ی ستیزش دیگران را به شگفتی وادارد....
هر که از خویش فرمان نَبَرد بر او فرمان میرانند. چنین است سرشتِ زندگان....
مورچه ای دانه ی درشتی برداشته بود و دربیابان می رفتازاوپرسیدندکجامی روی؟گفت:می خواهم این دانه را برای دوستم که در شهری دیگرزندگی می کند ببرم.گفتند:واقعأکه مسخره ای!تواگرهزارسال هم عمر کنی نمیتوانی این همه راه را پشت سربگذاری و از کوهستان ه ابگذری تا به او برسی...مورچه گفت:مهم نیست،همین که من در این مسیر باشم،او خودش می فهمد که دوستش دارم..دوستی کلام زیبایی ست که هر کس درکش کرد،ترکش نکرد....
ای کاش عظمت در نگاه تو باشد نه در آن چیزی که بدان می نگری...
اگر آدمی آنقدر به غذا بی اعتنا باشد که زرد و ناتوان شود، ما نباید او را تحسین کنیم؛ اما مردی که از آگاهی به نیازهای خویش به مرحله ی همدردی با گرسنگان رسیده باشد سزاوار تحسین ما خواهد بود....
دانش باید توهم های متافیزیکی، پیشداوری ها و خرافه ها را پشت سر بگذارد، اما مفهوم عقلانیت (یعنی حقیقت، آزادی و عدالت) را به عنوان سنت از نسلی به نسلی منتقل کند....
در انحطاط کنونی جامعه، هرکدام از ما سهم به سزائی دارد....
اگر از من بپرسید :میگویم که گناه درخلوت را ،به تظاهر به تقوا ترجیح میدهم !...
شیخی بهلول را گفت؛بهشت جای فرزانگان و عاقلان باشدنه دیوانگانی چون تو !بهلول گفت؛من دیوانگی خود را قدر میدانمکه مانعی باشد برای ورود به بهشتیکه فرزانه ایی چون تو،در آن آید!...
زمانی که بخواهید وصیت نامه بنویسید متوجه خواهید شد تنها کسی که از داراییتان سهمی ندارد،خودتان خواهید بود!پس تامیتوانید اززندگی لذت ببرید.....
ما به دوره ای تعلق داریم که فرهنگ را این خطر تهدید می کند که با ابزارهای فرهنگی نابودش سازند....
بشر تا زمانی که زندگی را به عنوان چیزی مقدس باور نداشته باشد و به همنوعان خود به چشم برادر نگاه نکند، زندگی دیگران را تباه خواهد کرد....
عوام، ثروتمندان را محترم میدارند و خواص، دانشمندان را...
من در هر چه شک کنم، در این شک نمی توانم کرد که شک می کنم و چون شک می کنم، می اندیشم؛ می اندیشم، پس هستم....
جمهوریها در نتیجه تجمل، و پادشاهی در اثر فقر سقوط میکنند....
پیروزی هزار پدر دارد، اما شکست یتیم است....
هنگامی که کار خوبی می کنم احساس خوبی دارم و هنگامی که کار بدی می کنم احساس بدی دارم این مذهب من است....
3 ساعت زودتر بهتر از دقیقه ای دیرتر است....
اگر وجود خار در گل مایه اندوه ماست، وجود گل در کنار خار باید مایه شادی ما باشد....
شر و بدی که در دنیا وجود دارد پیوسته از نادانی میزاید و حسننیت نیز اگر از روی اطلاع نباشد ممکن است به اندازهٔ شرارت تولید خسارت کند. مردم بیشتر خوبند تا بد و در حقیقت، مسئله این نیست. بلکه آنها کم یا زیاد نادانند و همین است که فضیلت یا ننگ شمرده میشود. نومید کنندهترین ننگها، ننگ نادانی است که گمان میکند همه چیز را میداند و در نتیجه به خودش اجازهٔ آدمکشی میدهد: روح قاتل کور است و هرگز نیکی حقیقی یا عشق زیبا بدون روشنبینی کافی وجود ندارد....
دوست واقعی از روبرو به تو خنجر می زند....
عاشق شوید و بلندهمتی را پیشهی خود سازید، زیرا اینها بالهای نیرومندی هستند که شما را به قلههای بلند کامیابی میرسانند....
پایین تنه دلیلی است برای آنکه چرا انسان خود را به آسانی خدا نمی انگارد....
همه آنچه در خلقت است، در درون شماست و هر آنچه درون شماست، در خلقت است. طبیعت با آغوشی باز و دستانی گرم از ما استقبال کرده و می خواهد که از زیبایی اش لذت بریم. چرا انسان باید آنچه را در طبیعت ساخته شده از بین ببرد....
به من بگو و من فراموش خواهم کرد. به من یاد بده و من به خاطر خواهم سپرد. مرا درگیر کن و من خواهم آموخت....
والاتر و برتر از خویش بساز؛ ولی نخست باید خود را ساخته باشی، استوار در جسم و روح. مبادا تنها خود را تکثیر کنی، که بایست چیزی والاتر بسازی....
کسی که روح شادی دارد، همیشه وسیله خوبی برای شادمانی و خنده پیدا می کند....
کسانی به خرد دست یافتهاند که گمان نمیبردهاند دارای آن هستند....
ناخودآگاه هریک از ما به نامیرایی خود یقین دارد....
شما همگان غُرّیدن برایِ آزادی را از همه بیش دوست میدارید. امّا من بیایمان شدهام به رویدادهایِ بزرگی که پیرامونِشان غُرش و دود فراوان باشد.باورکن، رفیق دوزخی هیاهو! رویدادهایِ بزرگ نه پربانگترین که خاموشترین ساعتهایِ مایند.جهان نه گِردِ پایهگذارانِ هیاهوهایِ نو، که گردِ پایه گذارانِ ارزشهایِ نو میگردد: با گردشی بیصدا....
نوع دیگری از اعتیاد بهفخرفروشی، این است که ارزش خود را بیش از قدر واقعی، تخمین بزنیم....
در بین تمامی مردم تنها عقل است که عادلانه تقسیم شده، زیرا همه فکر می کنند به اندازه کافی عاقلند....
زیستن در ترس اصلا خوشایند نیست. همان گونه که مونتنی میگوید:چیزی نخواهد گذشت که درد و رنج به سراغم خواهد آمد، و نیازی نیست که با شری به نام ترس آن را جلو بیاندازم و تشدیدش کنم، کسی که از درد و رنج میترسد، پیشاپیش متحمل درد و رنج ترس میشود....
اغلب با اعتماد به نفس گفته میشود که خاستگاه انسان هرگز شناخته نمیشود،باید بگویم که نادانی بیش از دانش، به انسان اعتماد به نفس میبخشد: آنها که کم میدانند ادعا میکنند این یا آن مساله هرگز توسط علم حل نخواهد شد....
دیوانگی یعنی انجام کاری دوباره و دوباره و انتظار نتایج متفاوت داشتن....
آدمی آنقدر که از فکر حوادث آینده ناراحت میشود، از خود آن حوادث ناراحت نمیشود و بدبختانه فکر اینکه چه حوادثی فردا روی میدهد، همیشه برما غالب است....
انسانها نادان به دنیا میآیند، نه ابله؛ شیوهی آموزش است که آنها را ابله میسازد....
از دیروز بیاموز، در امروز زندگی کن و به فردا امیدوار باش. نکته مهم آنست که از پرسشگری باز نایستی....
یک انسان می تواند آزاد باشد بدون آن که انسانی بزرگ گردد، اما هیچ انسانی نمیتواند بزرگ گردد بی آن که آزاد باشد....
یک ساعت از عمر گذشته را به هیچ قیمتی نمیتوان بازگردانید، اما با دادن چند قطعه پول ناچیز میتوان تجارب تمام عمر بزرگترین عقلای عالم را تصرف کرد....
اگر تمامی ما قدرت جادویی خواندن افکار یکدیگر را داشتیم، نخستین چیزی که در دنیا از بین می رفت عشق بود....
دو چیز ذهن مرا به خود مشغول ساخته و موجب برانگیختن دائمی تحسین و شگفتی ام شده است: آسمان پر ستاره بالای سر من و قانون اخلاقی در درون من....