پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
اغوا کردن ملت هرچه زودتر بهتر، تازگی ها یک قربانی بسیار نویدبخش در فرانکفورت سر راهم قرار گرفت. اسمش گوته است، یوهان ولفگانگ. تازه پنج سالش تمام شده اما از همین الان مثل طاووس مغرور است. زیر نظرش خواهم گرفت.از کتاب شرح حال گوته به سعی مفیستویادداشت های روزانه ی مفیستوفلسنوشته ی کریستیان موزرترجمه ی ناصر غیاثی...
انسان باید هر روز کمی موسیقی گوش کند، کمی شعر بخواند و روزی یک تصویر زیبا ببیند تا علایق دنیوی نتواند حس زیبا شناسی را که خداوند در روح او قرار داده است، از بین ببرد.یوهان ولفگانگ فون گوته...
برخی نومیدانه در قید بندگی هستند و به غلط چنین می پندارند که آزادند....
آنچه فرزند درباره ی پدر می اندیشد مهم نیست؛ چگونه پدر بودن مهم است....
عشق و اشتیاق، بالهای پرنده بلندپرواز خلاقیت است....
اگر وجود خار در گل مایه اندوه ماست، وجود گل در کنار خار باید مایه شادی ما باشد....
ای دلبر من، غزلهایی را که روزگاری در دشت و دمن برایت می سرودم، اکنون در دیوانی فشرده و زندانی کرده ام، زیرا زمانه ناسازگار است....
عاشق شوید و بلندهمتی را پیشهی خود سازید، زیرا اینها بالهای نیرومندی هستند که شما را به قلههای بلند کامیابی میرسانند....
می خواهم زبان به ستایش آنکس گشایم که در پی آتشی است تا خویشتن را پروانه وار در آن بسوزاند....
برخی او را کافر می دانند و سزاوار سرزنش، ولی آنان هم او را به عنوان انسانی ارزشمند و آرام، شهروندی خوب و شخصی مهربان، ستایش می کنند. ظاهرا این منتقدان اسپینوزا کلمات انجیل را از یاد برده اند که شما آنان را از میوه هایشان می شناسید، زیرا زندگی چگونه می تواند برای انسانها و خدایی که از اصول فاسد ظاهر شده اند، لذت بخش باشد؟ من هنوز به یاد دارم که چه روشنایی و آرامشی به سراغم آمد، وقتی برای اولین بار صفحات اخلاق این مرد بزرگ را ورق می زدم! بنابراین...