یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
هر چقدر بگوییم تنهایی خوب است،آخرش روزی قلب ات برای کسی تندتر می زند...
به دلم میگویم آن یوسفی هم که به کنعان برگشت استثنابود... تو غمت را بخور...
نقاش نیستم ! اما تمام لحظه های بی تو بودن را درد میکشم .......
خوش نمی آید به جز روی تو ام روی دگر...
سردش بود!دلم رابرایش سوزاندم!گرمش که شد باخاکسترش نوشت خداحافظ ......
گره ی کور دلمدست تو را میطلبد...
عطر تو چون گلاب عشقمست کند خیال من...
اکنون که بدون تو نشستیمبا خاطره هایت همه جا دست به دست ایم...
میروی یک روز و با خود میبری روح مرا...
معجزه یعنی تو در خیالت گاهی به من فکر میکنی.......
اگه نبودم بهم قول بده واسه هیچکس اونجور که با من مهربون بودی،مهربون نباشی...
ساده نوشتن را چون ساده زیستن دوست دارم ، پس ساده می نویسم دوستت دارم .️️️...
ای لبانت بوسه گاه بوسه امخیره چشمانم به راه بوسه ات...
چشمی که جمال تو ندیدستچه دیدست !؟...
موسی عصایشمحمد کتابشو تو چشمانت...
آرزوی دل بیمار منی ...صحتی عافیتی درمانی...
دوسِت دارم به اندازهیِ تمومه آدمایِ دوست نداشتنیه زندگیم..!...
تو نرم نرم نگاهم کنمن قول میدهم قدم قدم برایت بمیرم...
صبح بی تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه را دارد...
به حرمت باران سکوت میکنم تا بدانی به عظمت باران دوستت` دارم...
بهای وصل تو گر جان بُود خریدارم ......
هر سو که نظر کنم تو هستی...
به خدا هیچ کس در نظرم غیر تو نیستلا شریک لک لبیک خیالت راحت...
خیالت بی خیالم نمیشود چرا ؟...
جان به جانان همچنان مستعجل است...
دوش در خوابم در آغوش آمدیوین نپندارم که بینم جز به خواب...
غالبا در هر تصادف می رود چیزی ز دست لحظه ی برخورد چشمت با نگاهم دل برفت...
اسراف کرده ایم خودمان را به پای عشقچون کودکی که در پی یک توپ پاره بود...
سر پیری اگر معرکه ای هم باشدمن تو را باز تو را باز تو را میخواهم...
شدهای قاتل دلحیف ندانی که ندانی...
بغض پنهان گلویم شده ایهرشب از دوری تو می میرم...
تمام دارایی من دلی ستکه احرام بسته وقصد طواف نگاه تو را کرده...
چشمم ز غمت نمیبرد خواب...
آغوش تو آرام ترین جای زمین است...
چسبیده ام به توبسان انسانبه گناهشهرگز ترکت نمی کنم...
هوشم نماند با کس اندیشه ام تویی بس...
هر چند بشکستی دلم از حسرت پیمانه ایاما دل بشکسته ام ، نشکست پیمان تو را...
رفتی ای آرام جان آتش بجانم کرده اینشتر غم را فرو در استخوانم کرده ای...
بی تو تاریک نشستمتو چراغ که شدی ؟!...
گویی مرا شبت خوش خوش کی به دست آتش ؟آتش بوَد فراقت...
در اندک منتویی فراوان...
از همه سو به تو محدودم...
نکند فکر کنی در دل من یاد تو نیستگوش کن نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست...
اندرون با تو چنان انس گرفتست مراکه ملالم ز همه خلق جهان می آید...
حق نداری به کسی دل بدهی ، اِلّا منپیش روی تو دو راه است فقط من یا من...
همه درگیر توامای همه تعبیر دلم...
تا نرود نفس ز تن پا نکشم ز کوی تو...
در سینه من نام توامشب به طپش افتاده ست...
ما مست شراب ناب عشقیمنه تشنه ی سلسبیل و کافور...