پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
جایی میان قلب هستکه هرگز پر نمی شودو مادر همان فضاانتظار می کشیمانتظار می کشیم...
آخر واقعا چطور می شود آدم خوشحال باشد از اینکه ساعت ۶:۳۰ با زنگ ساعت بیدار بشود، از تخت بیاید بیرون، لباس بپوشد، زورکی چیزی بخورد، بریند، بشاشد، مسواک بزند، شانه کند، و بعد از یک نبرد طولانی با ترافیک، برسد جایی که درواقع زور می زند برای کس دیگری کلی پول دربیاورد و درنهایت هم ازش می خواهند بابت این فرصتی که در اختیارش گذاشته شده، قدردان باشد؟...
چارلز بوکوفسکی :من از مردم متنفر نیستم ، فقط حس بهتری دارم وقتی دور و ورم نیستند...
همه چیزدر آخرین آدمی خلاصه می شودکه در تنگای شب به یاد می آوریدقلب شما آنجاست...
چارلز بوکوفسکی :این حقایق هستند کهانسان ها را از هم دور می کنند نه دروغوگرنه ما دروغ می گوییم که نزدیک باقی بمانیم!...
چارلز بوکوفسکی:هر چقدر بگوییم:مردها فلان...زن ها فلان...تنهایی خوب است...دنیا زشت است...آخرش روزی قلبت برای کسی تندتر می زند! چارلز بوکوفسکی...
چارلز بوکوفسکی :ما برای رنج کشیدن آفریده شده ایمولی به دنبال لذت بردن می گردیمباید پذیرفت که تنها راه ادامه دادنلذت بردن از رنج هایی ست که می کشیم!...
تعریف جالب بوکوفسکی از عشقخبرنگار: تعریف شما از عشق چیه؟بوکوفسکی: عشق؟مثل اون حالتی می مونه که صبح از خواب بیدار میشی و مه آلوده، قبل از اینکه خورشید دربیاد، فقط یه زمان کوتاهی هست قبل از اینکه نابود بشهخبرنگار: واقعا؟بوکوفسکی: کاملاخبرنگار: نابود میشه؟بوکوفسکی: آره… به سرعتعشق فقط یه مه و با اولین پرتو واقعیت از بین میره…....
چارلز بوکوفسکی :ما برای رنج کشیدن آفریده شده ایماما به دنبال لذت بردن می گردیمباید پذیرفت که تنها راه ادامه دادنلذت بردن از رنج هایی ست که می کشیم...
چارلز بوکوفسکی:بعضی لحظه ها خوب اند ،پاره ای دلپذیرتر هستند ...و بعضی حتی ارزش نوشتن را دارند ......
چارلز بوکوفسکی:من به تنهایی معتاد بودم، اگه هر روز کمی با خودم خلوت نمی کردم ، مثلِ این بود که ضعیف تر می شدمچیزی نبود که به اون افتخار کنم، اما وابسته ش شده بودم . تاریکیِ داخل اتاق برام مثل نورِ آفتاب بود...
چارلز بوکوفسکی:عده ای می گویند دروغ عامل بسیاری از جدایی هاست...اما نه این حقایق هستند که انسان ها را از هم دور می کنند!!!...
چارلز بوکوفسکی:وقتی که می بینی همه به دنبال کور کردن کسانی هستند که خوب می بینند ؛ ساده ترین راه این است که خودت رو به کوری بزنی !خیلی بده که ببینی و کور باشی نه؟درد هممون یک چیزههممون ترسوییم ......
چارلز بوکوفسکی:به پشت زندگی سوار شوو تا مرزهای قطعی شادی بتازاین تنها مبارزه با ارزشی استکه وجود دارد...
چارلز بوکوفسکی :من با استعداد بودم،یعنی هستم.بعضی وقت ها به دست هایم نگاه می کنمو فکر می کنم که می توانستمپیانیست بزرگی بشومیا یک چیز دیگرولی دست هایم چه کار کرده اند؟یک جایم را خارانده اند،چک نوشته اند،بند کفش بسته اند،سیفون کشیده اند... دست هایم را حرام کرده ام.همینطور ذهنم را......
چارلز بوکوفسکی:ما برای رنج کشیدن آفریده شده ایم، ولی به دنبال لذت بردن می گردیم.باید پذیرفت که تنها راه ادامه دادن،لذت بردن از رنج هایی است که می کشیم !...
چارلز بوکوفسکی :بیشتر آدم های دنیا دیوانه بودندآن بخشی هم که دیوانه نبودند ، عصبی بودندآن بخشی هم که دیوانه یا عصبی نبودنداحمق بودند ....
خنده ، بخیه است .بوسه ، بخیه است .فراموشی ، بخیه است .مهربانی ، بخیه است .آدم بی بخیه متلاشی می شود ...آدم زخم است ....
چارلز بوکوفسکی:یکی از مهمترین چیزهایی که تو این سال ها یاد گرفتم اینه که، وقتی خوشبختی رو پیدا کردی، سوال پیچش نکن!...
منتقدانت همیشه حی و حاضرند!هرچه بیشتر موفق شوی انتقاد بیشتر نصیبت خواهد شد، مخصوصاً از طرف آن هایی که لَه لَه می زنند برای یک سرسوزن از موفقیتی که تو به دست آورده ای!- چارلز بوکوفسکی...
چارلز بوکوفسکی:نه من قرار بود به جایی برسم نه کل دنیا، همه ی ما فقط ول می گشتیم و منتظر مرگ بودیم.در این فاصله هم کارهای کوچکی می کردیم تا فضاهای خالی را پر کنیم......
چارلز بوکوفسکی :ما برای رنج کشیدن آفریده شده ایمولی به دنبال لذت بردن می گردیمباید قبول کنیم تنها راه ادامه دادن ، لذت بردن از رنج هایی ست که می کشیم!...
منتقدانت همیشه حی و حاضرند. هر چه بیشتر موفق شوی، انتقادِ بیشتر نصیبت خواهد شد. مخصوصاً از طرف آنهایی که لَه لَه می زنند برای یک سرِ سوزن از موفقیتی که تو به دست آورده ای....
چارلز بوکوفسکی :و نمی دانستم آیا این اندوه است که ما را به تفکر وا می دارد یا تفکر است که ما را اندوهگین می کند!...
چارلز بوکوفسکی:تصمیم گرفتم تا ظهر توی رخت خواب بمانم. شاید تا آن موقع نصف آدم های دنیا بمیرند و مجبور باشم فقط نصف دیگرشان را تحمل کنم....
چارلز بوکوفسکی:وقتی خوشبختی را پیدا کردید، آنرا سوال پیچ نکنید...!...
اگر داری روح خود را از دست می دهی و خودت این را می دانی، پس هنوز روحی برایت باقی مانده است که از دست دهی....
یک روشنفکر چیزی ساده را به شکلی دشوار بیان می کند. یک هنرمند چیزی دشوار را به شکلی ساده بیان می کند....
بعضی از مردم هیچوقت دیوانه نمی شوند. چه زندگی واقعا مزخرفی باید داشته باشند....
وقتی که می بینی همه به دنبال کور کردن کسانی هستند که خوب می بینند ، ساده ترین راه این است که خودت رو به کوری بزنی !خیلی بده که ببینی و کور باشی نه ؟درد هممون یک چیزه ؛هممون ترسوییم ......
یکی از مهم ترین چیزهایی کهدر این سال ها یاد گرفتم اینه کهوقتی خوشبختی رو پیدا کردیسوال پیچش نکن...
️نمی دانم که آیا این اندوه استکه ما را به تفکر وا می دارد یا تفکر است که ما را اندوهگین می کند! چارلز بوکوفسکی...
امروز روز من نبود.حتی می توانم بگویم این هفته هم هفته من نبود.شاید بهتر است بگویم ماه و حتی سال من نبود.یا درست تر است بگویم این زندگی هم زندگی من نیست لعنت به این زندگی......
زیبایی ارزشی ندارد. دائمی نیست. اگر زشت باشید بسیار خوشبختید. زیرا اگر مردم دوستتان داشته باشند،می دانید برای چیز دیگریست...
تفاوت بین دموکراسی و دیکتاتوری اینست که در دموکراسی، اول رای می دهی و بعدا دستور می گیری؛ در دیکتاتوری دیگر مجبور نیستی وقتت را برای رای دادن تلف کنی....
هر چقدر بگوییم:مردها فلان...زن ها فلان...تنهایی خوب است...دنیا زشت است...آخرش روزی قلبت برای کسی تندتر می زند!...
البته که امکان دوست داشتن یک انسان وجود دارد اگر او را خیلی خوب نشناسی....
نبوغ توانایی گفتن حرفی عمیق است به شکلی ساده....
من با استعداد بودم ، یعنی هستمبعضی وقتها به دستهایم نگاه میکنم و فکر میکنم که میتوانستم پیانیست بزرگی بشوم ، یا یک چیز دیگر ...ولی دستهایم چه کار کردهاند؟ یک جایم را خاراندهاند، چک نوشتهاند، بند کفش بستهاند، سیفون کشیدهاند ... دستهایم را حرام کردهام ، همینطور ذهنم را !...
من از مردم متنفر نیستم ، فقط حس بهتری دارم وقتی دور و برم نیستند ......
بعضی صبح ها که از خواب پا میشیبا خودت فکر می کنی”نمی تونم از پسش بر بیام”و بعد تو دلت میخندیچون یاد تمام صبح هایی میوفتی که این فکر رو داشتی …...
گاهی تنهاییزیباترین اتفاق دنیاست....
اغلب بهترین قسمتهای زندگی زمانی بوده اند که هیچ کاری نکرده ای و نشسته ای درباره ی زندگی فکر کرده ای. منظورم این است که مثلن می فهمی که همه چیز بی معناست، بعد به این نتیجه می رسی که خیلی هم نمی تواند بی معنا باشد. چون تو می دانی بی معناست و همین آگاهی تو از بی معنا بودن، تقریبن معنایی به آن می دهد. می دانی منظورم چیست؟ بدبینیِ خوش بینانه...
اثر انگشت ما از قلب هایی که لمسشان کردیم هیچ وقت پاک نمی شود....
هر چقدر بگوییم تنهایی خوب است،آخرش روزی قلب ات برای کسی تندتر می زند...
هر چقدر بگویی: مردها فلان، زن ها فلان، تنهایی خوب است، دنیا زشت است ...آخرش روزی قلبت برای کسی تند تر می زند....
ما حتی به دنبال خوشی هم نیستیم، تنها میخواهیم قدری کمتر رنج ببریم....