پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
خندهچاره اش پول بود/که ما نداشتیم/ از فردا خودمان را به دیوانگی زدیم و الان سالهاست مفت مفت میخندیم...
آدمهای تمام شده را دیگر از نو شروع نکن...نه آنها مثل قبل خواهند بود نه تو ...نه حتی رابطه تان...
لاک ناخن های تو آخر شکستم می دهند...زرد و نارنجی و قرمز / آه چه پاییزی / چه پاییزی...
حواست به مادرت باشهبهش بگو دوسش داریفراموش نکن/ تو تنها کسی هستی که صدای قلب *مادرت* را از درون شنیدی!...
متولد مهر فرزند عاشقانه ترین فصل سال جنس محبتش با همه فرق داره / چون بوی حقیقت میده / دوست داشتنش دلگرمت میکنه آخه بین این همه نقاب هنوزم عشقش نابه......
یه روز با کسی روبهرو میشین کهبه گذشته شما اهمیت نمیدهچون میخواد توی آیندتون کنارتون باشه....
* من حسودم * اصلا میدونی ... دق می کنم... کسی سمتت بیاد...
هیچکس برای من تو ...نمی شود...
بعضی وقتها تو قهوه میسازیبعضی وقتها قهوه تو رو !...
واژه ها بر تخته های سیاه جان می گیرند و پروانه می شوند تا در نفس های هیجان زده کودکان پرواز کنند و فضای لرزان کلاس را گرم نمایند...
زیاد باشیزیادی میشی...
نیفتاد مثل پاییز آن اتفاق زرداو سبز بود و گرم...
دلم بودنت را می خواهدپاییز هم آمداما تو...دلم به اندازه ی تمام برگ های افتاده خیابان ها تو را می خواهد......
برگای زردمنو یاد تو میندازنچه زود رسید پاییز بازماما اینبار تو مال من نیستی......
من پاییز را خوب میشناسمتنها که باشی باختی......
کمی از پاییز یاد بگیر! دارد می آید... *تو * قصدش را هم نداری...!...