متن واژه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات واژه
گاهی لازم نیست دنیا را تغییر دهی ، کافیست خودت را به یاد بیاوری. آنجایی که ایستادهای ، حاصل تمام ایستادگیهای گذشتهات است. تو از جنس توانایی ، از ریشهی باور ، و از تبار بلند خواستن هستی. هر روز ، فرصتیست برای ساختن نسخهای بهتر از خودت. نه برای...
تو بهترین واژه برای غزل شدنی
تو تکثیر احساس من عین خودمی
تنیده ای به روح من پر از هوس
پر از لفاظی و تغزّل و شیرین سخنی
پیله ی عشق تو خوشترین حصار من
تو خوشتر زِ اشعار رَهی ، فروغ ، منزوی
در آغوش تو پروانه شدن رویای...
من تو را نه عاشقانه نه عاقلانه
بلکه عادلانه دوستت دارم
جایی میان همین واژه ها
میان غزلی موزون
که همه قافیه هایش می شود
تو
حتی با خیالت عاشقی کردن
دلتنگی خود را دارد
حق دارد زبانم لکنت بگیرد
وقتی این واژه ها و کلمات
در زندان گلویم محبوس
و از توصیف زیباییت عاجزند
بنظر
باید خط به خط زیباییت را
فرهنگ لُغت جدیدی رقم زد...
قصیده ی نگاهت هنوز هم سرودنی است
هر چند طولانی
من از نوشتن خسته نمی شوم
میترسم واژه کم بیاورم ...
تمام واژه ها و کلمات
تمام شعرهای جهان
برای من در یک غزل
زیبا و کوتاه خلاصه میشد
چشم هایت ...!
تو فقط باش...
بودن تو کافیست برای جاری شدن معنا در جهان.
اگر پرنده هستی
آسمان، بیدغدغهتر پرواز خواهد کرد
اگر ماهی هستی
دریا آرامتر نفس خواهد کشید
اگر گل هستی
دشت ، رنگ تازهای خواهد گرفت
تو فقط باش...
بینیاز از واژه ـ بینیاز از اشاره
و بگذار عشق...
تو فقط باش...
بودن تو کافیست برای جاری شدن معنا در جهان.
اگر پرنده هستی
آسمان، بیدغدغهتر پرواز خواهد کرد
اگر ماهی هستی
دریا آرامتر نفس خواهد کشید
اگر گل هستی
دشت ، رنگ تازهای خواهد گرفت
تو فقط باش...
بینیاز از واژه ـ بینیاز از اشاره
و بگذار عشق...
╭────❀⊱⊰❀────╮
در خلوت شعرم، تو شدی بیت نخستین
هر واژه به عشق تو زبان باز گرفتند
╰────❀⊱⊰❀────╯
تو به من
واژه ی دوستت دارمی
بدهکار هستی
که مُرد
پشت پرچین خیال تو
اسمِ تو، سرفصلِ واژه، واژه ی شعر دل است؛
مطلعِ شعرِ گروه این نااامِ پُر مَد کرده ام!
با تو اعضای گروهم، می شود، کامل فقط؛
با رباتِ دل، ورودِ غیرِ تو، سد کرده ام!
نقل کن از من که شعر
سر پناهِ واژه هاست
اسماعیل دلبری
-مادر!
چرا واژه ها باید
پشت میله های دفترم باشند؟
اصلاً سواد نخواستم ...
.
-پسرم!
سوال نکن!
پدرت منتظر است چیزی بنویسی
بنویس:
بابا نان !
بابا آب !
بابا کِی آزاد می شوی؟
«آرمان پرناک»
با واژه ها، با جوهر خودکار و با ذغال نرمِ مداد بر صفحه ی روزگار خواهم رقصید اما نه مثل قاصدک رها در باد...
مثل بلور های منجمدی که با وقار سطح پهناور دشت را می پوشانند و یا مثل دود یک سیگار که در خانه می پیچد و ردش...
و چه فرقی می کرد؛ واژه در چَشمِ تو باشد
یا؛ نگاهِ پنجره؟!
آن دَمی که؛ کوچه شعرِ بی کسی بود.
شیما رحمانی
تو را با ط دسته دار می نویسم.
همانند واژه پر شکوه طهران
بالاخره تفاوت فاحشی است
میان خاص وعام....
✍مهدیه باریکانی
واژه
شعر های دفتر ما را نخوان
بوی سوز و آه دارد واژه ام
خط به خط آتش بپا خواهد نمود
خصلتی جانکاه دارد واژه ام
من نمی دانم ولیکن گفته اند
بسکه خاطر خواه دارد واژه ام
شب نشینی زیر سقف آسمان
چلچراغ از ماه دارد واژه ام
عشق...
بگو در کدام سطح بایستم !
در مُعاشرت کدام رگ
که نور بپاشد بر اضطراب صورتم
و ذائقه پر شود
از طعم ژرف ترین بوسه،
وقتی بالا می رود نیم تو
از نیم شانه هایم
آنچنانکه نگاه غلیظت ،
شخم می زند افکارم را
ودر یک دگردیسی ،
مثل واژه...
واژه
شعر های دفتر ما را نخوان
بوی سوز و آه دارد واژه ام
خط به خط آتش بپا خواهد نمود
خصلتی جانکاه دارد واژه ام
من نمی دانم ولیکن گفته اند
بسکه خاطر خواه دارد واژه ام
شب نشینی زیر سقف آسمان
چلچراغ از ماه دارد واژه ام
عشق...
بسم الله الرحمن الرحیم
عُمری حدیث سایه و بارانِ واژه ام
جغرافیای دَرهَم و طوفانِ واژه ام
بر امتداد عمقِ معمّای بی کسی
تشییع سوت و کورِ خیابانِ واژه ام
شمّاطه ی دهانِ ملخ های هَرزه گرد
باور نکرده اند بیابانِ واژه ام
بی اختیار هق هق باور شکسته...
می بینی ؟
این نشانه ها؛
از سمت تو،
عبارتیست از نو
که خواب ِواژ ه های گداخته را بهم می زند
مریم گمار