پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
هر دم نفَسم با نفَس گرم تو ،گرم استاز روی تو خورشید سرا پرده ی شرم استبا طلعت رویت شده رخشنده دل من دلهای چو سنگ از نفَست نازک و نرم استبهزاد غدیری ، شاعر کاشانی...
یک روز بارانییک لیوان چایو دستان گرم توآخ که چه روزی میشود آن روز.........!Silent eyes...
سردم مرا آتش بزن آتشفشان منگرمم؟مرا خاموش کن ، آتش نشان من...
محبوبم سنگ مرمر همانقدر که درخشنده و زیباست، همانقدر هم سرد است...تن آدمی خنک می شود وقتی به آن تکیه می دهد...آنقدر خنک که پوست مور مور می شود و یواش یواش دلزده ات می کند...آنقدر که می گریزی و دوباره به گرمای زندگی در درون خودت چنگ می اندازی...نمیدانم شاید توقع من از سنگها زیاد شده...شاید دیوارهای مرمری را به چشم تکیه گاه نباید نگاه کرد...شاید دیوارهای سنگی آنقدر هم که به نظر می رسند محکم و سخت و گرم نباشند...محبوبم به تو که فکر میکنم چهره ات در ...
آدم گاهی آن قدر دلش می گیرد که به سایه ای گرم می شود. می بیند عجب چشم های دیوانه ای دارد. و آغوشش بهشت است. و صدایش آشناست. سایه ای که از قصه ای دور آمده. از سرگذشتی دیرین. از دنیایی آشنا و از روزهایی آتشین. آدم گاهی آن قدر دلش می گیرد که به سایه ای اعتماد می کند. او را به شب نشینی ...
بودنتمثل بخار همین چایهمینقدر آرامهمینقدر مرموز...دستم از داشتنت کوتاهدلم اما گرمتنم اما داغ...نوووش !بودنت را نوووش !...
آغوشت فصل نمی شناسدهمیشه گرم است......
گرمای مردادی تن تونفس هر کسی را می گیردو من چه عاشقانهگرم می شوممی سوزمو دوباره هر مردادعاشقت می شوم انگار ......
زمستانیک تو میخواهدیک تو که دستانش را بشودبی هیچ دلهرهای گرفتیک تو که بشوداین خیابانهای یخ زده راگرم قدم زد...
شهامت می خواهد سرد باشیاما گرم لبخند بزنی...
امیدوارم روزای زمستونیتمثل دل من که از عشق تو لبریزه گرم باشهروزای زمستونیت قشنگ...
زمستان است دیگردل زمین به برف گرم است من به تو …...
بیرون بسیار سرد است اما من اینجا در خودم احساس گرمای زیادی می کنمنوعی گرما که پوستم را فرا گرفته، این حسی است که هر زمان که به تو فکر می کنم به من دست می دهد. تو احساس گرمایی هستی که بدن یخ زده من را گرم می کند...
زمستان ها هرگز سرد نخواهند بود اگر تو خاطراتی گرم از شخصی خاص داشته باشی!...
این که بدانی کسی جایی به فکر توست و در گوشهی گرم و امنی از قلبش جایی برای تو نگه داشته به لحافی نرم میمانَد که دور خودت بپیچی و از سرما در امان بمانی ......
هر جا که هستی، نگاهِ خدا سمتت عزیزترینم. زمستونت گرم، یلدات مبارک جانم......
صبح بدون تومگر بخیر می شوددلم جز به نگاهِ توبه هیچ آفتابی گرم نیست...️️️...
عشق مڹ هرجا ڪہ هستی: الهی بلندتریڹ شب ساڸ سرآغازی باشد؛ برای برآورده شدڹ تمامِ آرزوهایت… برای سلامتی وسر بلندی و شادابی ات… در تمامِ شب وروزهای زندگی… پیشاپیش یلدایت مبارڪ… و زمستانت گرم از محبت و عشق…...
یاد توشمعی ست در دلمکوچک و همیشه گرم......
من ترسیدمو راز دوست داشتنت رامثل جنازه ای که هنوز گرم استدر خاک باغچه پنهان کردم......
درهوای گرم این روزها فکرکردن بہ تونسیم خنکی است کہ دنیایم را نوازش میدهد!...
گرم را بر عکیس کن تا بفهمی دستانت نباشندمن به چه دردی دچار میشوم...
بعد از تو هر چه آفتاب خود را تکه تکه کندهیچ جای این زمین گرم نخواهد شد...
حالا میفهمم که چرا اتاقک آغوشت سرد سرد بود….گرمای افکارت در رویاتن او را گرم میکرد…!...
سرم را شاید بتوانند دیگران گرم کنند اما وقتی نیستی هیچ کس دلم را گرم نمی کند!...
نیفتاد مثل پاییز آن اتفاق زرداو سبز بود و گرم...
تو را دوست دارمچون یک خانهی کاهگلیدورافتاده و کوچکاما گرماما امن......
چقدر صدای آمدن پاییز شبیه صدای قدم های تو بود/ ملتهب/مرموز/دوست داشتنی...چقدر هوای پاییز شبیه دست های توست نه گرم/نه سرد /همیشه بلاتکلیف......
نیفتاد مثل پاییز آن اتفاق زرداو گرم بود و سبز...