اولین برف … هجوم نیمی از کلاس به سمت پنجره
تو بر سیاه ِ تخته، سپید می نویسی شکوفه می تکانی، امید می نویسی دراین کلاس کوچک که پنجره ندارد دریچه می گشایی، جدید می نویسی تو بااشاره خود چه راحت و صمیمی برای قفل ذهنم، کلید می نویسی چه نور دلفروزی نوشته تو دارد! مگر برای خورشید رسید می...
واژه ها بر تخته های سیاه جان می گیرند و پروانه می شوند تا در نفس های هیجان زده کودکان پرواز کنند و فضای لرزان کلاس را گرم نمایند
نسیم، نفس های معطرش را هر صبح بر گونه های سرخابی کودکانه شان می دمد تا خواب را در سایه های کوتاه دیوار جا بگذارند و مشتاقانه تا حیاط منتظر مدرسه بدوند دیوارهای آجرنمای مدرسه را سراسر شور و شوق پر کرده است . کلاسها با آغوش باز در آستانه...
مهر که می آید، پاییز آغاز می شود. برگ های درختان که شروع به ریزش می کنند، شکوفه های لبخند کودکان، یکی یکی گل می دهند. در فضای کلاس ها تخته سیاه ها، چشم انتظارند تا دوباره سراپا پر شوند از عطر لبخندهای هم شاگردی ها. کلمات مهربان، بی تابند...