پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تمام کردم باخودم تمام تو رانسرین حسینی...
تمام شد. کودکی تمام شد. دورهمی تمام شد. روزگار خوبیتمام شد. خاطرات کوچکیتمام شد همه عالم تمام وتمام .....
وابسته شد تمام منبه تمام تو...
تمام خیابانها رابرای فراموش کردنت قدم زدم.اما فراموش کردمتک تک این خیابانها خاطرات توست.دیگر باید سر به بیابان زدشاید باد ، همه چیز را با خودش ببردیاد تو و فکر من...... بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)...
پزشک نیستم اما...لا به لای گیسوانت ،نسخه ی تمام دردهایم را پیچیدم.«بهزاد غدیری»...
تمام!قلم دیگر نای از تو نوشتن را ندارداشکی بریز...لبخندی بزن...طره ای بیفشان....این نیِ عاشقجوهره ی وجود تو را کم دارد.......
زندگی همین است...به یک گل می ماند که شاد و خندان توی چمن شکفته می شود:یک بز سر می رسد،می بلعدش و همه چیز تمام می شود....
به روی زنی که دوستت داردهیچ تلفنی را نیمه تمام قطع نکنبه تعداد کلمات باقی مانده زیر زبانشکه نگفته ماندهزنی دیگر ، جایی دیگردوستت نخواهد داشتزنها بی صدانیمه تمام های همدیگر را تمام میکنند.....
شاید این پاییز...یکنفر یک جور آدم را بخواهدکه خواستنش به این راحتی ها تمام نشود...
ما را نگاهی از تو تمام است/ اگر کنی......
آدمهای تمام شده را دیگر از نو شروع نکن...نه آنها مثل قبل خواهند بود نه تو ...نه حتی رابطه تان...
تمام منیتکه ای از من نیستی تمام منی نباشی تمام میشوم .....️️...