متن حرف دل
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات حرف دل
تشنه ای منتظر معجزه ی بارانم
مثل گلدان ترک خورده لب ایوانم
بانگاه همه ی آینه ها درگیرم
ودر این بادیه عمریست که سرگردانم
گرچه عمری نشده قسمت من دیدن تو
قسمتم میشوی آخر وخودم میدانم
باز برگرد واز این غائله دریاب مرا
که ازین درد به لب میرسد آخر...
تشنه ای منتظر معجزه ی بارانم
مثل گلدان ترک خورده لب ایوانم
بانگاه همه ی آینه ها درگیرم
ودر این بادیه عمریست که سرگردانم
گرچه عمری نشده قسمت من دیدن تو
قسمتم میشوی آخر وخودم میدانم
باز برگرد واز این قاعله دریاب مرا
که ازین درد به لب میرسد آخر...
او میگوید
تو میگویی
همه می گویند
و من چقدر
در هیاهوی تنهایی خود غرق میشوم
امان از حسودان
که سنگ می اندازند
جلوی حرفهایمان.
تو هم
دلبسته این شعر خواهی شد
وقتی که پای صحبتت
با من یکی باشد
گاهی سکوت کن..
بگذار
دلت حرف بزند
میشود روزی رسد با تو بگویم حرف دل،
با تو از دلتنگی های نیمه شب گویم سخن.
چشمم به راهِ تو، دلم در اضطراب است
این فاصله یادآور رنج و عذاب است
لحظه به لحظه میشمارم روزها را
در کشور روحم پس از تو انقلاب است
بر آب و آتش میزنم وقتی. نباشی
یک چشم من خون است یک چشمم گلاب است
دور تو میگردم تمام روز...
مینویسم
تا فراموش نکنم
تا خاطراتم را
در جوهر کلمات
زنده نگه دارم
مینویسم
تا جهانم را خودم بسازم
جایی که رویاها محدود نیستند
و احساسات در قفس نمیمانند
شاید قلمم هنوز خام باشد،
اما هر واژهای که مینویسم،
قدمی به سوی آیندهای است
که در آن من یک نویسندهام...
در خیابانِ غزل، اسمِ تو معنا میشود؛
کوچهباغِ عاشقی، با مِهر، پیدا میشود؛
روی هر کوچه، شماره مینویسم؛ چون فقط،
گفتنِ حرفِ دلم، با رمز و ایما میشود!
دلتنگ خودم هستم .
این جمله ب تنهایی خودش یک دنیا حرف و فلسفه است .
من پریشان تر از آنم که بگویم سخنی
حرف های دل من را ز سکوتم بشنو
ولی هیچکس من واقعیمو نمیشناسه..
هیچکس نمیدونه من تو عصبانیتم چیکار میکنم نمیدونه ک وقتی عصبانی هستم چقدرر ب خودم صدمه میزنم دست یا سر خونیمو نمیبینن
نمیدونن چقدرر توی اتاقم نشستم و زار زدم؛چندین بار امیدمو از دست دادم؛ هیچکس خبر نداره چندین بار مجبور شدم جلوی بغضمو بگیرم...
دوباره از تو سرودم نگو که بیزاری
از این نوشتن گل واژه های تکراری
تمام ، حرف دل است اینکه با تو می گویم
به حرمت قلمم دل بده به اقراری
خیال و واژه ی شعری ردیف حال منی
قسم به جان غزل حس وحال اشعاری
اگر چه خواب پریشان...
«اساساً از حرف زدن بیزارم. هر چه هم بگویم از نظر خودم اشتباه است. وقتی حرف می زنم، اهمیت و جدی بودن چیزی را که می گویم از بین می برم. چون حرف پیوسته از هزاران عامل بیرونی و هزار قید و بند خارجی تأثیر می پذیرد، بنابراین کم حرفم،...
حد و مرزی از روابط که شما با آدما توی زندگیتون ایجاد میکنید ، درواقع تعیین کننده احترامی هست که دیگران به شما میزارن.!
دخالت بیجا و بیش از حد - سَرک کشیدن توی مسائلی که به شما هیچ ارتباطی نداره - پیگیر بودن در مواردی از زندگی دیگران که...