متن پروانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات پروانه
(تقدیم به بیماران پروانهای)
میخواهم نازک شوم
در واژهی زخم
در واژهی صبور
در واژهی زیبا
میخواهم تو را
عمیقتر لمس کنم
ای که دلت
نرمتر از هر مومیست!
بگو
چگونه بنگرم به پیلهی تنهایی
که با جهان
کنار بیایم؟
گلها
روی تو حساساند!
گلها
دورِ تو میگردند
بگو
چگونه...
زندگی را زیبا می بینم هرگاه به بال شگفت انگیز پروانه ها خیره می شوم
زندگی را پر عشق می بینم هرگاه به اغوش پر مهر مادر می روم..
زندگی را رنگار رنگ می بینم هرگاه رنگین کمانی زیبا در اوج اسمان پدیدار می شود
زندگی را پر ارامش می...
شاید صبح
پروانه ای است که
در کلاه آفتابگردان
پنهان است
من از نجوای پروانه،
در گوش گل،
دانستم:
«عشق»،
راز و نیاز است!
از چه رو موجِ بلا در غمِ ویرانه ماست؟
او ندانست که دریاچه پریخانه ماست
لب دریای جنون، آخرِ شهنامه ماست
قایقی هست که اندازه پروانه ماست
تا که امواج بلا برد به دریا ما را
دائما موج سواری حظ روزانه ماست
در تلاش است رُخَش را بزند بر رخ...
کلمات
در دهان
پروانه میشوند
هرگاه میخواهم صدایت کنم
گُلی جان!
در دل شبهای تاریک آسمان میسوزدم
شعلهای از عشق پنهان بیامان میسوزدم
در هوای وصل جانان بیقرارم روز و شب
چون شهاب از شوق دیدار آسمان میسوزدم
چون نسیم صبحگاهی در گلستان عشق او
بوی خوش از عطر گیسوی جوان میسوزدم
در غم هجران یارم چون شمع سوزانم به شب...
پیلهتنیدن به تنم را نبین /
لحظهی پروانهشدن مُثلهام
پیلهتنیدن به تنم را نبین /
لحظهی پروانهشدن مُثلهام
پیله هایم تمامی ندارد
هر چه در می آورم
یکی دیگر به تن دارم
کاش می توانستم
به خدا بگویم
که پروانه ها
پیش از هر فصلی
در جهنم می سوزند
«آرمان پرناک»
برای پر کشیدن ،
باید تنها بود،
از پروانه بپرس؟
حجت اله حبیبی
پروانه زیباست،
با دگرگونی ،
کرم که دیدن نداشت.
حجت اله حبیبی
دنیا ،
بازیچه نیست،
خیال نیست،
اندیشه است، در ذهن دخترکی
که
پر پروانه را
فوت می کند
حجت اله حبیبی
از پروانه عشق می آموزیم،
از مورچه، تلاش و کاوش و
از طاووس، زیبایی و شکوه را...
از لاک پشت، طول عمر و
از سگ، وفا،
تیزبینی و بلندپروازی را هم از عقاب!
...
انسان!
آی آدمی!
ای اشرف مخلوقات خدا!
پس چه چیزی از تو بیاموزیم؟!
شعر: بندی علی...
شب و بیداری شانه مردانه عشق دیروزی تو هم می خواهی
من و بد مستی تو با دل سنگی شعر از دلتنگی ام را میخوانی
لیلی بیگانه دور از من و خانه بی سر و سامانی تو دیوانه
لیلی میدانی پا به پا باهم هر دو میمیرند شمع و پروانه
شب و بیداری شانه مردانه عشق دیروزی تو هم می خواهی
من و بد مستی سخت و دل سنگی شعری از دلتنگی تو میخوانی
لیلی بیگانه من آن مجنونم تو ای دیوانه چیزی می فهمی
از شب و سیاهی در بیابان ها، شمع و پروانه چیزی می فهمی
شعری ست کوتاه
نشسته بر گل های پیراهن زنی...
پروانه!
شعر: ناصح ادیب
ترجمه : زانا کوردستانی