پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
شاخه ام شکستی /گمان کردی آخ خواهم گفت؟ /من سالهاست که نقشِ درختِ زنده رابازی می کنم /من سالهاست که مرده ام «آرمان پرناک»...
درونِ چشمانِ دریایی ات /سالهاست دو صیاد در سکون /با قلبشان /به هم دست تکان می دهند /پس /کی خبر از صید خواهد شد؟«آرمان پرناک»...
هی فکر می کنم که چگونه؟چرا؟ چطور؟ من سال هاست گریه نکردم،شما چطور؟ من سال هاست عاشق چشمی نبوده امحالا نگاه کن منِ پر ادّعا چطور... بگذشتم از غرورم و با چشم های خیس ساکت نشسته ام که بفهمم تو را چطور... وصفت کنم الهه ی پنهان میان شعرشیطان بخوانمت؟نه... فرشته؟خدا چطور؟ این کوچه ها به غربتم اقرار می کننداینها که دیده اند به دیوارها چطور.... هی فکر می کنم که چه شد عاشقت شدم؟هی فکر می کنم که چرا؟کِی؟کجا چطور؟A.sh...
خندهچاره اش پول بود/که ما نداشتیم/ از فردا خودمان را به دیوانگی زدیم و الان سالهاست مفت مفت میخندیم...
میخواهی دلتنگت نباشم !انگار که بخواهیشیروانیهایِ رشت خیس نباشند ..انگار که بخواهیزمستانهایِ الموت سرد نباشند ...انگار که بخواهیپاییزهایِ روستایِ چنارِ کاشان زرد !دنیا اما کاری به خواستنِ هیچکس ندارد ...من هم سالهاستمیخواهم کنارم باشی ......