میدانم و میداند اما نه زبانی هست که
بجنبد و بیان کند
و نه شوق دوباره برگشتن :)
بهنوش ولی زاده...
نسیم زمزمه کنان:
گل های رازقی
بوی تو را دارند!
لیلا طیبی (رها)...
--در باغچه،
--در باغ،
یا جنگل؛
هرجا که پا بگذاری
درخت احساسم،
--پوست می ترکاند!
لیلا طیبی (رها)...
اندیشه های کهنه
صدها کارتُنکِ منحط
در ذهنم تنیده است.
(رها)...
آه،،،
دلیلِ رنج های بسیارم؛
دوری از توست...
مرا،
از رنج نبودنت؛
--بِرَهان.!
...
احساساتم گل داده اند!
از رقص پروانه ها
--در درونم می فهمم.
...
دهان باز می کنند
واژه ها
در بصل النخاع
زبان سکوت
می دود
بر طبل توخالی ...
...
می بندی
طناب نگاه
به قلاب قلبم
دل پیچه زمان
تنگ می کند
دوست داشتن را...
باور کردنی نیست،
اما،،،
هر صبح خورشید
از شانه های تو طلوع می کند.
(رها)...
تاریخش را نمی دانم!
فقط،
به قدمت
کلاغ های تاریخ دوستت دارم...
(رها)...
رویم سیاه!
اما باور بفرمایید،
تمام خطای من،،
دوست داشتن شماست.
(رها)...
اگر
آخرین حرفم
دوستت دارم نباشد
زیستن را
اشتباه کرده ام...
من کویری تشنه ام
کوهی پر از دردم
من درختان وجودم را
خشک میرویانم......
از تو چه پنهان!
خودت به کنار،
از یادت هم،،
--شراب می ریزد.
(رها)...
من،
چه غریبانه،،
میان این همه تنهایی،،،
--جا مانده ام!!!
(رها)...
گذر عمر
عاشقانه باید گفت:
عاشقانه باید زیست...
که پشیمان نشوی
عمر سفر کرده نیاید به گرانی...
خلوت شبهای من
پر شده از
واژگانی که
چشم در چشم تو
خلوت کرده اند
...
سکوت میکنی
شاید لمس کند
راز و رمز نگاهت را
دل به سکوت نشسته من
...