دوشنبه , ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
گناهان خودت را نمی دانماما، اشک های من بیچاره ات می کنند...!...
آه می کشد /آسمان/آه.../اشک/جاده را/می بلعد/چقدر خاطره/زیرِ خاک ِاین سالهای به خون نشسته خفته است/دریا/جزغاله می شود/از روزهای زخمی....
شک ندارم اشک می ریزند ماهی ها در آب اشک ماهی ها نباشد آب دریا شور نیست......
بعدِ رفتنت/ دیگر/گرم نشد دستم/مشتی خاطره/رودی از اشک/تنهایی ، گیسوی شب را میبافد...
آمدیخاطره ها را ورق زدیآینهاشک می ریزد...
تقاص ، تاوانهر چه میخواهی نامش را بگذارمن اما فقط می دانم خدا از اشک های هیچ کس ساده نمی گذرد...
باران غم پاییز استباران نم اشک چشمه ی پاییز استاین سیل که میبینی روان است به هر سویاشک غم عشق دل دیوانه ی پاییز است...
امسال هم نمک سود کردم ارزوهایم رابا دو پیمانه ا ش ک...
ای اشک…سرازیر شوو غوطه ورم کنعشقی که رسیده استبه ابراز قشنگ است....
ابردود سیگار خداستو باراناشکاهایش!به تنهایی آدم بر زمین میبارد...