پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
یا سیبیا بوسههر چه بودانتخاب با تو بوداما من چه؟من چه چیدمجز برگ های سرخِ تقویمجز این حروف، این کلمات، این شعر...«آرمان پرناک»...
تو نه!گلوله ات راست می گفت !!آدمی که پای قلبِ خود ایستاده،سایه اش زود کج خواهد شد....«آرمان پرناک»...
شکستنی های زیادی را شکستم جز غرور آدم هاخداداد نواندیش...
آدم زمین نیست که بتواند بار همه این تلخی ها را به دوش بکشد ... _ هوشنگ گلشیری _نیمه تاریک ماه...
بار دیگر دل شکست قصه غم انگیز شدارث جدم در کویر دل چه حاصل خیز شدقصه ی طوفان نوح فرزند دریا می دهد وقتی آدم دست به شاخه بالا می دهد...
ای کاش آدم آدم می شد .حجت اله حبیبی...
همه چیز از سیب شروع شد، آدمحواشیطانپرواز .حجت اله حبیبی...
چرا همیشه آدم هایی مثل منبایداز خودگذشتگی نشان بدهند؟!...
همیشه میگن صدتو برای ادما نزار ولی من میزارم؛صد قلبمو میزارم،صد ارامشمو میزارم،صد علاقمو میزارم، با جونم و روحم و تک تک سلولام ادمایی که باید رو دوستداشتنی میبینم و دوستشون دارم،برای نگه داشتنشون، موندنشون همه تلاشمو میکنم،جوری رفتار میکنم که طرفم واقعا بفهمه صادقانه دوستش دارم،صادقانه ترین حس رو براش دارم ولی به مرور وقتی صد زجر دیدنم رو ببینم،یه قسمت خیلی بزرگ از مغزم پرت میشه به یه جایی از قلبم و اون شخص واسم یه آدم خیلی معمولی میشه که فقط تو ...
گاهی تمام آدمی جمع شده در عنصری به اسم امید ....امید را که از آدم بگیری دیگر هیچ چیز برایش باقی نمی ماند و فروپاشی می کند . فروپاشی در اتم به معنای هلاکت آن است اما در آدمی به چه معناست ؟ من گمان میبرم هر گاه همه زندگیت را از دست رفته بدانی و همه امیدت واهی تلقی شود همان جاست که یک بار می میری و این درست در زمانی است که تنها روزنه نیز پوشانده شده و نفس در سینه ات حبس می ماند . آنجاست که خودت را از دست میدهی . خود .... همان تنها سرمایه ...
از خاک آمد،آدمی که خود را،به آب و آتش می زند؛تا حسّ عشق ورزی اش، با هیچ بادی،در خاک نیفتد!زهرا حکیمی بافقی،کتاب گل های سپید دشت احساس....
آدمی که به خانواده خودش خیانت می کند،به معنای این است که، حتی خودش را هم از دست داده است. رحمان شاهسواری کینگ...
از آدم های بی فرهنگ نبایستی انتظار فرهنگ داشت،زیراکه رفتارها وکردارشان مربوط به شعورشان است.رحمان شاهسواری کینگ...
سیب را من چیدم توکه ادم بودیپس چرا گاز زدیسیبم رانسرین حسینی...
آدم ها برای رفتنند، بیا کمی آدم نباشیم...ارس آرامی...
زحمت دارد!آدم بودن را می گویم ......
هیچ آدمی به مرور گاو نمیشه، از اول گاو بوده فقط به مرور لو میره :))...
می شود دریا شد و با آسمان یکرنگ شدهمبسانه کوه شد و این دل ها هم سنگ شدمی شود انسان شد و از آدمیت سلب کردمی شود آدم بود و انسانیت، کم رنگ کردمبینا سایه وند...
ذره کاهی بودیم و از ما چه کوهی ساختندمشت خاکی بودیم و از ما چه ناسی ساختند چون بشد آدم شریف خلق و مخلوق و زمینهر ملائک را بر او سجدهء خاصی ساختندبعد از او انسانیت آمد ، شد اهداف زمینچونکه سخت باشد عمل ،هی ناسپاسی ساختندآن که خوبی کرد و نیکو بود در دیوان عشق خصلت دیوانگی دادندشو، او را حواسی ساختندعاقبت دانستم این دنیا ز حرفی بیش نیستآدمی با حرفها، از سلب ها خود را خلاصی ساختندمبینا سایه وند...
نقش ما را در ازل ایزد به تنهایی کشیدقصه غمگین شد ولی آن را به زیبایی کشیدآه از آن سیبی که آدم خورد با یک وسوسهرنج آدم ها از آن ساعت به بد جایی کشید ⬜ شاعر: سیامک عشقعلی...
چارلز بوکفسکی :بوسه بخیه است.خنده بخیه است.فراموشی بخیه است.مهربانی بخیه است.آدم بی بخیه متلاشی میشود!آدم ؛ زخم است......
بعضی اوقات،خریدن گل نشاط بسیاری به خونمون می بخشههمون دم که خیلی بی رمق و گرفته ایموقتی هم لباس نویی می خریم باعث میشه قشنگ تر بخندیمچون نو شدن تو روحیمون اثر مستقیمی دارهمثل سایر،همه ی نوشدنها،خریدن تختی نو و ادکلن یا حتی گوشواره ی کوچیکی می تونه باعث حس وحال خوبمون میشهچه خوبه که آدمم بیاد ،خود قبلیش رو که پر از غم و رنج رو باتموم ریسمونهای سیاهی که خواه و ناخواه با دست خودش بافته رو بذاره کنار ،و یه آدم جدید بشهآدمی که دیگه نگران...
نوازشم کن دستهای تو برف را آدم میکندمسعود احمدی شامکانی...
خنده ، بخیه است .بوسه ، بخیه است .فراموشی ، بخیه است .مهربانی ، بخیه است .آدم بی بخیه متلاشی می شود ...آدم زخم است ....
یک روز می آیندو یک روز می روندآدم اند دیگرآمدن را بلدندماندن را نه!عبیرباوی...
ما همه اجزای آدم بوده ایمدر بهشت آن لحنها بشنوده ایم...
دام سخت است مگر یار شود لطف خدا ور نه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم...
و آدم اول آتش را اختراع کردو بعد جهنم را... چنانکه اول شراب راو بعد بهشت راو چنانکه اول فراق راو بعد برزخ را......
سرزمین انسان ،در جغرافیای عالم نیست .او به هیچ نقطه ای روی این خاک تعلق ندارد .سرزمینش حتی بهشت هم نیست .....آدم تنها مشتی خاک بوده ،که از نفسی عاشقانه جان گرفته .موطن حقیقی هر که در این عالم زندگی می کند ،نامش \سرزمین عشق \ است .انسان این فرصت را دارد که سرزمینش را در جانش حمل کند ،و به واسطه آن ،هر زمینی را به نام خودش ثبت کند.از همین روست که وقتی عاشق باشی قریبی به عالم و آدم و وقتی فارغ از عشق باشی ،غریبی حتی در خانه...
هر کجا غم نیست، آنجا زندگانی مشکل استزین سبب آدم به تعجیل از بهشت آمد برون...
آدم بودیم گرگ شدیممایگدیگر را خوردیم،فرزندان ما بر سر استخوان های ما جنگیدند، قتل عام شدنداین بود پایان کار بشر- سوسن نویسا...
آدم به جرم خوردن گندمبا حوا شد رانده از بهشتاما چه غمحوا خودش بهشت است........
حوصله ی هیچ کس را ندارم، بالاخره آدم روزی به اینجای زندگی هم می رسد..هر آدمی ، روزی ، جایی ، وقتی برای همیشه در خودش فرو میرود و احساسش را به فراموشی می سپرد .منطق است دیگر!از یک جایی به بعد سر می رسد و بزرگت می کند، نقاب از چهره ها برمی دارد، ابر احساسات را کنار می زند و خورشیدهای حقیقت را بیرون می کشد. درستش هم همین است، آدم باید از یک جایی به بعد واقع بین باشد و بفهمد با عینک احساسات که به استقبال اتفاقات و آدم ها برود؛ همه چیز زیباست، آ...
ﻣﻮﺭﭼﮕﺎﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی زنند ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺩﺍﻧﻪ ﺟﻤﻊ می کنند ، ﺯﻧﺒﻮﺭﻫﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی زنند ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺧﺎﻧﻪ می سازند ، ﭘﺮﺳﺘﻮﻫﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی زنند ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺑﻪ ﺳﻔﺮ می روند ؛ ﺁدم ها ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﻮﺏ حرف می زنند ، ﺗﻨﻬﺎ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺟﻤﻊ می کنند ، ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻨﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺳﻔﺮ می کنند ؛ به راستی ﮐﻪ ﺁﺩﻣﯽ ﺗﻨﻬﺎﺗﺮﯾﻦ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﺖ ......
هر از گاهی زخم دلم را باز می کنم و دوباره درمانش می کنم مرحمی می گذارم روی آن تا دوباره زخم جوش بخورد و بسته شود. هرازگاهی این کار را انجام می دهم برای یادآوری خودم که چگونه باعث شدم این زخم بوجود بیاید. هرازگاهی فکر می کنم این زخم ها جای شان می ماند و خوب هم نمی شوند که هیچ، بلکه کهنه تر هم می شوند. براستی آیا دوباره زخم جدیدی جای آن ها را می گیرد !؟هرازگاهی بادیدن زخم هایم به یاد آدم های زندگی ام می افتم که چگونه آمدند، رها کردند و رفت...
من از کسالت رویای آدمهادلگیر می شومچه خوب استفرشته ای مثل تو دارمکه هرگز آدم نمی شود ...جلال پراذرانسفیر اهدای عضو...
فرقی نمی کند عاشق باشیفارغ باشی یا دیوانه !متعهد که باشیناخودآگاه آدم خواهی شد ...از آن آدم هاییکه خدا برایش حوا خلق میکند ... آراد حسین زاده...
کسی نمی تواند به طبیعت بگوید چرا زمستان شدی؟ چرا پاییز نماندی؟ کسی نمی تواند به برف بگوید که چرا آب شدی؟ یا اصلاً چرا آمدی که آب بشوی؟کسی نمی تواند به زمین اعتراض کند که چرا انقدر سرد می شوی...کسی نمی تواند به پاییز بگوید که چرا دلگیری؟ چرا برگ ها را حرام می کنی؟ چرا زرد می شوی؟ چرا اخم می کنی؟ چرا اشک می ریزی؟کسی به تابستان نمی گوید که چرا انقدر گرمی؟ کسی نمی پرسد که بارانت کو؟هیچ کس به بهار نمی گوید که تا الان کجا بودی؟ و کسی نمی گوید چ...
آنچه حوا طلبیده است زِ آدم،عشق استوَرنه یک خوشه یِ گندم که مجازات نداشت...
دیگر پذیرفتم که تنهایی بدیهی استحتی اگر از آسمان آدم ببارد...
از دور آدم و از نزدیک از آدمیت دوری...
من سال هاست با تو و حوایی ات خوشمفهمیده ام که تا ابد آدم نمی شوی!...
بهت گفتن آدم؟...نه بابا بهت تهمت زدن...
من عاشقی کردم تواما سرد، گفتیاز برف اگر آدم بسازی دل ندارد...
آدم: تو دل داری؟مترسک: اره!آدم: مگه آدمی؟مترسک: مگه آدما دل دارن ؟ :) ....
از ازل تا به ابد پرسش آدم این است:دست بر میوه ی حوّا بزنم یا نزنم؟...
تو هم جوونی و هم زن ، هردوشون محدودیتهای جدی دارن ، اما تو آدم هم هستی !نذار کسی تصمیم بگیره که تو کی باشی ، این بردگیه ! اون آدمِ آزادی که دارم راجع بهش حرف میزنم جایی درون توئه ، پیداش کن و بذار یه کار خوب تو دنیا انجام بده ......
من آدمِ نرفتنم ، آدمِ دوست موندن !یا اصلا آدم دیر رفتنم ، خیلی دیر ...اما وقتی برم ، دیگه آدم برگشتن نیستمآدم مثل قبل شدن نیستم ......
وقتی نگاههای هرزه به هرسو روانه میشود ، وقتی غریزه احساس را پوشش میدهد ، وقتی انسان بودن آرزویی دست نیافتنی میشود ، دیری نخواهد گذشت حیوانات برای کوچک شمردن یکدیگر به هم بگویند آدم !...
برف را دوست دارمچون فقط با برفمیشود آدمی ساخت کههم درونش سفید باشدو هم بیرونش!...