پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
به بعضی چیزها نباید رسیدلذت شکلاتی که تمام می شودبایدگم اش کنی وهر روز رسیدنش را کیف کنی !...
می توانی بروی عزیز دلماماپشت غبار همین پنجره حتیتا ابد خواهی ماندتا ابد دست تکان خواهی داد!...
انگار امروز متولد شده ایهر چه درد سر داریعین جفت بیانداز در سطل زبالهو به زندگی بگو سلام!...
مهم نیست کجای جهان ایستاده امهر جا که می شودبه تو فکر کردحال من خوب است....
ساخت ساعت شنیشوخی یک دیوانه بوددست ماهیچ ساعتی را بر نخواهد گرداند!...
صحبت یاس و نرگس و مریم نیستدل باغبانپژمرده است...
فکرتنمی گذارد که به تو فکر کنم!...
به خوابم بیادل که نمی داندرفته ای!...
چه فرق می کند تو در کدام فصل بیاییبیابهار می کنم جهان را...
دلت برای یکی چنان تنگ می شودبیاید و سفت هم بغلش کنیباز هم / دلتنگی!...
یک پاییز مادرم مرا زاییدحالا پاییز که می شوددرد می گیرمو زاده نمی شوم چرا؟...
شش ماه اول سال خوب استهر ماه تو رایک روز بیشتر دارم!...
بی پاییز هم به پای تو می ریزم...
باشبی تو پاییزبی تو بارانمرا خواهد کشت...
دستم را لای سپیدی موهایش کشیمگفتم چطور گذراندی؟چشم هایش را بست و گفت حواسم پیش تو بود گذشت...پنجره را باز کردمو شعله سماور را کشیدم بالا!...
قبلا تنها بودم زندگی می کردمحالا تنهام و به تو فکر می کنم!...
باش!بی تو پاییزبی تو باران مرا خواهد کشت....
چه فرق می کند تو در کدام فصل بیاییبیابهار می کنم جهان را !...
بی پاییز هم به پای تو می ریزم!...
دست هایت را به من بده دست هایت را به من بدهدست هایت را به من بده-به جهنم که شعر نمی شود-وقتی از لذت تو پرم و دست های من خالی!...