متن پژمرده
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات پژمرده
سرو از حسرت عشق سنجاب درونش خشک شد
تیر های نامردان در درون قلب سنجاب پودر شد
از صدای نغمه آن بلبل شیرین بیان روی درخت
یا صدای پای آن طوطی فرز و زرنگ و بی درنگ
شهدگل از حسرت مرگ زنبور پژمرده شد
آری این خواب صدای قلبی بود...
باغچهی دلم،
پر از گلهایی که دیگر نغمه نمیخوانند،
رنگهایشان پژمرده و سایههایشان سنگین!
من اما، بسان باغبانی با دستان خشک و سرد،
که نمیداند چگونه باران بیاورد،
و چگونه نور را به دل گلها برساند
روزگارم اینگونه میگذرد؛
هر روز تماشاگر گل هایی هستم
که یک به یک خاموش...
دلم از جنسِ گلِ یاسـمن است و گلِ ناز
که شده بی تــو شبیهِ گلِ پـژمرده ز غم
از غصّه ها آزرده ام؛
از گریه ها پژمرده ام؛
از دستِ غم بر گُرده ام،
صد زخمِ کاری خورده ام؛
امّا هنوز احساس را،
دستِ جفا نسپرده ام!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (کوتاه سروده ها)
آه\\\
گل های قالی ی اتاقم
--پژمرده اند!
با من،،،
به نم نمای پرسه ات
چشم دوخته ایم!
سعیدفلاحی (زانا کوردستانی)
پاییز را باید با چشم های تو نگاه کرد
وگرنه برای من
دیگر عاشقانه نیست
این رنگ های پژ مرده ی خیابان ها