پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تو مثل کمپرس سرد روی کبودی های دستی،یه چیزی شبیهِ بغل محکم بین یه عالمه خستگی.همون قدر قشنگ و دل چسبی، همون قدر پناه.با داشتنِ تو می شه قشنگ ترین لبخندِ روی لب رو داشت. تو با همه ی این آدمای خسته کننده فرق داری. تو امیدی، حال ِ خوبی. تو مثل پتویی وسط زمستون.تو یه قابِ عکسی روی میز کارم، که دوست دارم همیشه نگاهت کنم. باش، این روزا باش، همیشه باش.تو فقط باش....
با تو-امای لنگرِ تسکین!ای تکانهای دل!ای آرامش ساحل!با تو-امای نور!ای منشور!ای تمام طیفهای آفتابی!ای کبودِ ارغوانی!ای بنفش-آبی!با تو-ام ای شور، ای دلشورهی شیرین!با تو-امای شادیِ غمگین!با تو-امای غم!غمِ مبهم!ای نمیدانم!هر چه هستی باش!اما کاش…نه، جز اینم آرزویی نیست:هر چه هستی باش!اما باش!...
باشبی تو پاییزبی تو بارانمرا خواهد کشت...
باش!بی تو پاییزبی تو باران مرا خواهد کشت....