شاید این رابطه را خواب دیده ام و تو همان جفتی بودی که چاقوی قابله ها از من برید بخشی از شعر از کتاب: و عشق همچنان مذکر است
دلیل خواست برای ماندن کفشهایش را جفت کردم
انگار امروز متولد شده ای هر چه درد سر داری عین جفت بیانداز در سطل زباله و به زندگی بگو سلام!
باز میگردی... اما آن قدر دیر... مثلا در یک زندگیِ دیگر ... که پرنده ای شده باشم... دوباره سرگردانِ جفت خویش!