یکشنبه , ۲ دی ۱۴۰۳
با برگ ها نیامدی با برف ها بیا......
میدانیبعضی ها از همان اول بد شانس بودند!مثلادو برگ از درخت به زمین می افتندیکی میشود سوژهی عکس یک عکاس و دیگری به راحتی زیر پا له میشود!...
آرام شده ام مثل درختی در پاییزوقتی تمام برگ هایش راباد برده باشد...
یهو چِش وا کردیمدیدیم دلمون واسش ریخت،مثِ برگای پاییز.....
آبان را به این می گذرانمتا پنجمین روزشتو را در میان باران و برگ های پاییزی تقویمپیدا کنم......
آرام شده ام...مثل درختی در پاییزوقتی تمام برگ هایش راباد برده باشد...!...
برگ به برگ...باران به بارانهدر می دهی پاییز رابه پای نیامدنت......
من اینجادرست وسط پاییز ایستاده امو دارم برگ به برگدوباره عاشقت می شوم......
کاش کسی پاییز را سر و ته می کردبرگها به درخت میچسبیدند، به من!...
افتادن ،پاداشِ خوش رقصیِ برگدر مقابل باد....
تنها برگ هایی زیر پا می افتند که برای لحظه ای رقص در باد شاخه ی خود را فراموش کرده اند...
آرام شده ام/ مثل درختی در پاییز/ وقتی تمام برگ هایش را/ باد برده باشد...
لیلی / لیلی/ لیلی..لیلی..لیلی.. لیلی ....برگ برگشبید مجنون...
دست پاییز قلدری بلد استباد دارد / کری بلد استعاشقیم و هرزه ی بادیمبرگ تر ز شهر طوفانی......
به سر رسید/همه چیز/تا گلو برگ...
به پاییز بگید حاجی دیر اومدی ایرانما خیلی وقته برگامون ریخته...
راضی ام از توپاییز دوست داشتنی من...می بوسم و می بویم برگهای زرد و قرمزت رانفس می کشم در هوایتبوی باران داریبوی خاک و برگمن بوی خدا می فهمم از تو...
دلم بودنت را می خواهدپاییز هم آمداما تو...دلم به اندازه ی تمام برگ های افتاده خیابان ها تو را می خواهد......
پاییز عاشق می شوم دنیای من زیباتر است / باران و رقص برگ و باد / این عاشقانه محشر است...