پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ای شاخه آویخته از نور ! گوش کن! گذشته ساعتاز تکرارِ تاریکیمریم گمار۱۴۰۲/۱۱/۳...
شاخهشکسته شکستهبا باد حرف می زند.رضاحدادیان...
شاخهانگشت اشاره ایستتاخورشید.رضاحدادیان...
باغ ها را گرچه دیوارو در است از هواشان راه با یکدیگر است شاخه از دیوار سر بر می کشد میل او بر باغ دیگر می کشد باد می آرد پیام آن به این وه از این پیک و پیام نازنین شاخه ها را از جدایی گر غم استریشه ها را دست در دست هم است تو نه کمتر از درختی سر برآر پای از زندانِ خود بیرون گذار دست تو با دست من دستان شود کار ما زین دست کارستان شود...
شاخه تا آمد به برگش خو کند پاییز شد...
ما زخمی ترین شاخه این جنگل خشکیمتیغ و تبری نیست ک ما را نشناسد ......
تو از همه به من نزدیک تر بودیو رفتنت مرا از همه غمگین تر کردبه من بگوآخرین شاخه چطور می شکند؟...
تنها برگ هایی زیر پا می افتند که برای لحظه ای رقص در باد شاخه ی خود را فراموش کرده اند...