شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
نقطه دارد ...... بین مغز و قلب گلو کشت آخر بس که خورده بغض نگو...
گاهی،بغضی مبهم،در گلویم هست؛که بنفش می کند،جیغِ سکوتِ احساسم را!زهرا حکیمی بافقی،کتاب گل های سپید دشت احساس....
نُت به نت پُر از غمم، گرچه دم نمیزنممثل بغض ماندهام، در گلوی هر فلوت...
برایت گریه تجویز می کنمبغض تمام گلویت را گرفته است......
کلماتى که از دل بر مىآیند ، هرگز بیان نمىشوند ؛ در گلو گیر مىکنند و تنها در چشمها خوانده مىشوند ......
سلام بر وفاداران؛به آن ها که هنوز بر سفر کردهشان پابندند،به آن ها که سر در گریبان اند،به عاشق ها که نگاه میکنندحسرت میمکند و پوست لبشان راخوراک دندان هایشان میکنند وبغض به خورده گلو میدهند وهمیشه به جایی خیره میمانند ..سلام بر آوارگان؛به آن ها که جایی به جزکنار مطلوب را نمیپسندندهرروز میگردند که پیدایش کننداما ناکام میمانند ..سلام بر بیچارگان؛که چاره ای جز سوختن ندارندرهایی را نمیخواهند ،بند یار را به بی بند و بار...
داد و بیداد نکردمکه در اندیشه ی منمرد آن است که غم را به گلو میریزد...
به هر تقدیر شکلک در نیاوردمفقط میخواستم شکل خودم باشمگلومو پاره کردم اما این مردمبهم گفتن که دیوونست ، عاشق نیست......
به گلو بغض و به لب اشک و به آغوشم دردشانهای نیست ولی شکر که دیواری هست!...
محبوب منتو نباشی تمام بغض های جهاندر گلوی من است......
عشق آن بغض عجیبی ستکه از دوری یارنیمه شب بین گلو مانده و جان می گیرد......
تو مگر در به دری خانه نداری ای بغضهمه شب/ سرزده مهمان گلویم هستی؟!...
سکوت چه بلایی که بر سر آدم ها نمی آورد..!یک دنیا حرف نگفته صف میکشد پشت دیوار لب ها..چه بغض هایی که دفن میشود در گلو..حتی هوا هم هوای دلخوری میشود..سکوت است دیگر..!شاید مملو باشد از حرف هایی که نیمه شب در صفحه ی چت هایتان تایپ شدند اما سرنوشتشان پاک شدن بود..نه شنیده شدن..سکوت هوای دلگیری دارد..!بغض سنگینی دارد..!غم سهمگینی دارد..!سکوت جنازه ی احساسی است که به دست خودمان به دار کشیده شده......
به سر رسید/همه چیز/تا گلو برگ...