پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
منم محتاج آغوشت توخواب وتوی بیداریواکن آغوش و ثابت کن هوامو دائماً داریبه گرمای تنت بسپر من محتاج گرما رابه صد گلبوسه رنگین کن تنی رنجور و تنهارابیا بازم بمون پیشم تو مجنون شو منم لیلی بیا ثابت کنم این رو که میخوادت دلم خیلیتومیدونی دلم تنهاست توتنهایی دلا تنگه همش میگیره از دنیا سراغ اون که یکرنگهدلم تنها و غمگینه بیا یک شب به دیدارمبگوکه عاشقم هستی بگو که دوستت دارمنگو از پیش من میری ن...
در فکر توام جانا آخر چه خبرداری ؟دیوانه شده لیلی ، کِز کرده به دیواری ...گویم به دلم حتما این هست گناه دلباید که بسوزد او از دوری دلداری ...اعظم کلیابیبانوی کاشانی...
نه از عشق فهمیدنه از زجر عاشقیفقط چشم اش پی لیلی بود.زانا کوردستانی...
لیلی ترین لیلای این شهرممجنونترین مرد جهانم باشگفتی که من ماه تو هستم نه؟!پس بیش از اینها آسمانم باش......
به قرن ما همی لیلی نباشددوام عاشقی خیلی نباشد...
لیلی آغوشت را بگشا...باخته ام تمام زندگانی ام را در دوزخ نگاهت! آرامم کن در تلاقی دستانت...سنجاق کن مهرم را در قلبت و رام کن دوست داشتن را در نقره ای مهتاب نگاهتمجنونِ توام بسان بهاری که بی شکوفه هایش هیچ است✍️هدی احمدی...
پنجره رنگَش پریده،پرده هم؛ چون بیدِ مجنونحتم دارم؛ ماهِ امشب، قصه یِ لیلی شنیده!شیمارحمانی...
...و اینگونه عاشق شدم تو را ندیدم و لیلی شدم فیروزه سمیعی...
آفتاب مهر بی مانند توبر سر و پای وجود لیلی اتبشکفانی قلب من با مهر خویشتا بمانی با همه بی میلی اتمن فدای چشم بیمارت شومای پدر، پر میکشد از جسم تودرد و رنج و غصه دوری مابشکفد نیلوفری در چشم تو 15 مارس 2018، اسپانیاrest in peace...
بی تو جهان گلهای رنگینی نداردخوشحالی پروانه تضمینی نداردهر روز، روی دورِ تکرار است دنیااین زندگی بالا و پایینی نداردآن سوغم دریاواین سو زخم صخره ستدرد بزرگ موج، تسکینی نداردوقتی اتاق کوچک من خالی از توستدیگر در و دیوار، تزئینی ندارد بی تو شبیه قصه ی شیرین وفرهاداین داستان پایان شیرینی ندارد.رضا حدادیان...
شاید حسین ناجی اندوه ما شود شاید حسین مرهم این غصه ها شود شاید حسین گریه ی ما را ببیندو شاید که درد مردم عالم دوا شود...
شدم مجنون تونشدی لیلی من...شدم فرهاد تونشدی شیرین من...شدم شاملوی قصه هایتدل ندادی...نشدی آیدای من...بگو...شاید دلت قصه ی تازه می خواهد؛پس مینویسم از نو...تو معشوقه باش و منم عاشقو به نامِ عشق می نویسم از عشق؛که هر دَم میگردم به دورتخورشید شدن را که بلدی..؟!پروانه می شوم و شهدِ شیرینِ عشقت را میچشمگل شدن را که بلدی...؟!درِ ظرفِ عشقم را باز میکنم تا هوایش به هوایت برسدنفس کشیدن را که بلدی...؟!ماهی می شوم و با تلاطم...
لیلی تو ندیدی که چه با من کردندمردم چه بلاها به سرم آوردند...
یارب تو را به حق همین عید دلپذیراندوه و غصه را زدل مردمان بگیرعید فطر مبارک...
عید آمده ای جان به همه عید مبارک ای جمله عزیزان به همه عید مبارکامسال که عید و شب نوروز ندیدیم این در عوض آن به همه عید مبارک...
رمضان می رود و عید خدا می آیدموقع چیدن گلهای دعا می آیدما توکل به خدا کرده و ایمان داریمخنده در می زندو جای بلا می آید...
لیلیبی مرز عشق بازی کنبی خط و خال باشبا من بیا که خوب ترینمبا من که آبروی عشقمبا من کهشعرمشعرمشعرموای.... در من وضو بگیرسجاده ام ، بایست کنارمرو کن به من که قبله ی عشاقم آنگه نماز رابا بوسه ای بلندقامت ببند لیلیبا من بودن خوب استمن می سرایمت...
لِیلیِ آن عِشق میشَومکه مَجنونَش تُو باشی️️️...
مجنون را میگفتند که : «از لیلی خوبترانند ، بر تو بیاوریم؟»او میگفت که : «آخر من لیلی را به صورت دوست نمیدارم ، لیلی صورت نیست. لیلی به دست من همچون جامی است ، من از آن شراب مینوشم. من عاشق شرابم و شما را نظر بر قدح است ، از شراب آگاه نیستید!»...
هر سیه چشمی چو آهو کِی کند ما را شکار ؟چشم لیلی دیده ما را ، غرورِ دیگرست ......
لیلی زیر درخت انار نشست. درخت انار عاشق شد. گل داد، سرخ سرخ.گلها انار شد، داغ داغ. هر اناری هزار تا دانه داشت.دانه ها عاشق بودند، دانه ها توی انار جا نمی شدند.انار کوچک بود. دانه ها ترکیدند. انار ترک برداشت.خون انار روی دست لیلی چکید.لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید. مجنون به لیلی اش رسید.خدا گفت : راز رسیدن فقط همین بود.کافی ست انار دلت ترک بخورد....
دل داده ام بر باد،بر هر چه بادابادمجنون تر از لیلیشیرین تر از فرهاد..️️️...
پا به پای من بیا دست در دست تو می مانم لیلی می شوم مجنون باش بگذار دور شویم از این شهر من بانو می شوم برای لحظه هایت تو آقای ثانیه هایم باش بیا و ببین من جور دیگر دوستت خواهم داشت مثلا باران بیاید دستت را می گیرم با هم به خیابان می رویم و بلند بلند برایت لیلی و مجنون می خوانم برایت لاک قرمز می زنم و میان جمع تو را می بوسم پا به پای من بیا من شهر بهتری می شناسم میان بازوانم میان بازوانت....
لیلی / لیلی/ لیلی..لیلی..لیلی.. لیلی ....برگ برگشبید مجنون...
هر کسے دیده مرا شاعر مجنون خواندهتو بگو ل️یلے دیوانہ شدن را بلدے؟...
ای خوبتر از لیلی...بیماست که چون مجنون...عشق تو بگرداند....در کوه و بیابانم......
پیامک زد شبی لیلی به مجنونکه هر وقت آمدی از خانه بیرونبیاور مدرک تحصیلی ات راگواهی نامه ی پی اچ دی ات راپدر باید ببیند دکترایتزمانه بد شده جانم فدایتدعا کن مدرکت جعلی نباشدز دانشگاه هاوایی نباشدوگرنه وای بر احوالت ای مردکه بابایم بگیرد حالت ای مردچو مجنون این پیامک خواند وارفتبه سوی دشت و صحرا کله پا رفت...
گله میکرد ز مجنون لیلی کهشده رابطهمان ایمیلیحیف از آن رابطهی انسانیکه چنین شد که خودت میدانیعشق وقتی بشود دات کامیحاصلش نیست به جز ناکامینازنین خورده مگر گرگ تو را؟برده به دات کام و دات ارگ تو را؟ بهرت ایمیل زدم بیشترکجای سابجکت نوشتم به درکبه درک گر دل من غمگین استبه درک گر غم من سنگین استبه درک رابطه گر خورده ترکقطع آن هم به جهنم به درکآنقدر دلخور از این ایمیلمکه به این رابطه هم بیمیلم...
از دل رودم یاد تو بیرون نه و هرگزلیلی رود از خاطر مجنون نه و هرگز...