سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
در موقع خلق رخت در کاسه ی چشمان تو جای تمام چیز ها یک کاسه می می ریختند مارا خماری ها بود از دیدن چشمان تو گاهی بشین در پیش من تا مست تر زین ره شوم گاهی برو دور از دلمتا تشنه ی هستت شومهرگاه میبینم تو را از شور شیدا می شوم من در میان مردمانشیوا و رسوا میشوم هرگاه از ره می روی با صد فغان و اشک و غم میجویمت در هر طرف من در تو پیدا می شوم...
☔️♡ - اگه یه روز بیای ببینی نیستم... چیکار میکنی؟!+ معلومه!! میمیرم...- میمیری؟! + آره! - نه دیگه...! نشد! نباید بمیری!باید بگردی دنبالم، پیدام کنی:)نویسنده: ریحانه غلامی...
گاهی اوقات زمانی که راهت را گم می کنی، خودت را پیدا می کنی....
کسى باید پیدا کند مرا گُمم میان موج خنده هایت ...️️️...
من چنان غرق شدم در توکه پیدا شدنم ممکن نیست...!!...
اگه مجبور بودم دوباره زندگی کنماینبار زودتر پیدات میکردم!️️️...
بچه که بودیم...میدانستیم هر وقت گم شدیمباید سر جایمان بمانیمتا پیدایمان کنند...مدت هاست ایستاده ام...کسی مرا پیدا نمی کند؟!...
شنیدم در تلاشیمنو تو یه شخص دیگه پیدا کنی؟موفق باشی......
آبان را به این می گذرانمتا پنجمین روزشتو را در میان باران و برگ های پاییزی تقویمپیدا کنم......
دوست داشتنی تر از تو تو دنیا پیدا نکردم...