قند خونم افتاد،
به کمی
شربت دیدار تو
محتاجم من .
حجت اله حبیبی...
می خندم ،
به دنیایی
که
چیزی برای خنده ندارد .
حجت اله حبیبی...
گریه
داغی است
بر دل
و
خنده مِهری بر لب .
حجت اله حبیبی...
تا نگاه خزان ،
به جنگل ریخت
غنچه خندید
و باغ پر پر شد .
حجت اله حبیبی...
غنچه لرزید ،
باغ پرپر شد
تا نگاه خزان
به کوه افتاد.
حجت اله حبیبی...
اشک را
در انحنای خنده پنهان می کند
دختر مهتاب ،
تا مخفی نماید غصه را .
حجت اله حبیبی...
حلال چشم مستت ،
گریه ام باد،
اگر
یک دم
انار خنده باشی .
حجت اله حبیبی...
باز
می خندم ،
شاید خنده ام ،
سر گذارد
روی دوش ،
گریه ها .
حجت اله حبیبی...
شده
یک روز بخندی
که
غمت محو شود ،
من که از روز ازل
خنده کنان ،
می گریم .
حجت اله حبیبی...
زندگی
خنده ی سیب است ،
به آوازِ نسیم ،
عاقبت
خنده کنان
فصل انار ، خواهد شد.
حجت اله حبیبی...
فصل پایان تمام غصه ها هم می رسد
پس مهیا شو
برای بوسه ای .
حجت اله حبیبی...
دنبال چه می گردی،
در تاب و تب دنیا ،
یک خنده به روی گل
خوشبختی ، عالم باد.
حجت اله حبیبی...
لب گشا ،
خنده بزن ،
تا که جهان،
بوسه بر خنده ی تو
وقتِ سحرگاه ، زَنَد .
حجت اله حبیبی...
در پس
این خنده ها ،
یک جهان
غم
خفته است .
حجت اله حبیبی...
گاه ،
گریه
تقاص
ثانیه هایی را می دهد
که
نخندیده است.
حجت اله حبیبی...
گریه ی امروز ،
تاوانِ
دلِ بشکسته ی
یک خنده است .
حجت اله حبیبی...
خدا
پناه اولین و آخرینی ،
قراری ،
مأمنی ،
عشقی ،
یقینی .
حجت اله حبیبی...
خدا
تنها ترین
تنهای
این شهر غریب است .
حجت اله حبیبی...
فردا
قرار و انتخاب
امروز
روز زندگی است .
حجت اله حبیبی...
برای خودت
کم نذار
که
فردا
نگن کم گذاشت .
حجت اله حبیبی...
رَفتی ،
رُفتی ،
خاطرات گذشته را
با اشک. .
حجت اله حبیبی...
آتش انداخت
اندر دل،
با نگاهی
خشک و تر را
سوخت.
حجت اله حبیبی...
لب
به لب می گذاشت
ثانیه ها،
در سکوت
عشق می رویید .
حجت اله حبیبی...
حرف ها
می رسد،
بی صدا،
گوش،
سخن چین است .
حجت اله حبیبی...
وقتی
می خندی ،
کو
کجاست
حوری
در افق محو شد، پلیدی ها
سخنی از بهشت اینجا نیست .
حجت اله حبیبی...
ابر لنگان ،
رعد خسته،
برف
آب می شد ،
کار
بی کار ،
زندگی
تعطیل است .
حجت اله حبیبی...
کاش در اشکت ، شریک بودم ،
وقتی از سر شوق می گریی !
حجت اله حبیبی...