پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
گَرده ها را زنبور ، گِرد کرده در کندو ،غنچه رویایی ، قطره ای ، بی شمار ،از یک گُل .حجت اله حبیبی...
گلو کندو، لب عنبربو، کمان ابرو، طلا گیسوکجا پیداکنم جادوگری که تا بندد زبانت رامیان این شلوغی ها دلم یک بوسه میخواهدبیا غش کن ببوسم غنچه ی لعل لبانت راشبی آرام میگیرم میان تنگ آغوشتو با احساس میبوسم سحرگاهان زبانت رااز آن شادم که می آید غمت هرشب ببالینمچه سازم گر که روزی گم کنم نام و نشانت راصدایت میزنم هرشب، میان خواب و بیداریگُمی در چشم کم سویَم، نمی بینم نشانت رابه هر جایی که رفتی شاد باشی ای گلِ خوشبوالهی که نب...
ترکیب تو و چشم هایت می شود کندو و من، کهنه سربازی که مدام دور تو می چرخمعلی گلشاهی (ورژیرا)...
طعم عسل عالی لبهایت دلیلیستتا مشتری دائم کندوی تو باشم......
آنقدر که پسرا تو گوشیشون عسلم دارنزنبورا تو کندوشون ندارن...
روسری های تو باعث شده زنبور عسلجای گل، حسرت و اندوه به کندو ببرد...
رویا های گرداوری شده ی گُل را به کندو می برند زنبورهای عسل...
در باران که به خانه برمیگردی،از صاعقهها نترس!آنها صاعقه نیستندفلاشهای دوربینِ خداوندندکه دائم در حال عکس گرفتن از توست!فردا که از خانه بیرون بیاییباران بند آمده استو تصویرت در چالآبهای کوچکِ خیابانانعکاسِ تاج محل رادر حوضِ مرمرش کمرنگ میکند.تو عابری عادیدر خیابان پاییز نیستی!فرشتهای هستی که بالهایش راپشتِ مانتویی سیاه پنهان میکندو مقنعهاش معبدِ اینکاستکه خورشید را در خود دارد!تعجبی ندارد اگر عابرا...
کُندوی پر از عسل برایت شده ام!یُک دفتر پر غزل برایت شده ام؛تنها که شدی به یاد من افتادی،یک عشق ِعلی البدل برایت شده ام!...