متن فرهاد
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات فرهاد
آزاده باشیم و حقیقت را بگوییم
در وادی اندیشه راه حق بجوییم
گاهی بگوییم از غم و بیهمنوایی
از سستعهدیها و رنج بیوفایی
هرچند خوب است از گل و ریحان بگوییم
از شمع از پروانه و هجران بگوییم
هرچند درد عاشقی درد کمی نیست
این درد را غیر صبوری مرهمی...
ای آنکه پیرم کرده ای دل را ببازم حاضری
به دور چشمت کعبه ای دیگر بسازم حاضری
شیرین گهی در پشت نقشی تازه پنهان میشود
فرهاد باشم من به نقشت هی بنازم حاضری
ای که تویی جان و تنم یاد تو هر دم به لبم
آتش گرفته حنجرم می سوزد...
ای آنکه پیرم کرده ای ، دل من ببازم حاضری
به دور چشمت کعبه ای دیگر بسازم حاضری
شیرین خودش را پشت نقشی گاه پنهان میکند
فرهاد باشم تا به نقشت من بنازم حاضری
شیرینی فرهاد
مرا
خواهد کشت
از بس
که
لطیفه گو شده
با زن ها .
دست بیدادگر زمان بشکند
که تبر گشت بر تن فرهاد🌾
فیروز سمیعی
بی تو جهان گلهای رنگینی ندارد
خوشحالی پروانه تضمینی ندارد
هر روز، روی دورِ تکرار است دنیا
این زندگی بالا و پایینی ندارد
آن سوغم دریاواین سو زخم صخره ست
درد بزرگ موج، تسکینی ندارد
وقتی اتاق کوچک من خالی از توست
دیگر در و دیوار، تزئینی ندارد
بی تو...
در دوری تو ای بت رنگین کمانم
هر چند بسوزم به تو در حال گمانم
حال شده ام سیر زخود روی به ما کن
تا با طربی دل به سرابی بسپارم
مجنون تو بودن عجبی اوج عقول است
مجنون تر از آنم که به تو دل نسپارم
آری تو بگو...