شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
دانم که اشکِ گرمِ تو دیگر دروغ نیست:چون مرهمی، صدای تو، با دردِ من یکی ست...
به تو گفتم : گنجشک کوچک من باشتا در بهار تو من درختی پر شکوفه شومو برف آب شد شکوفه رقصید آفتاب درآمدمن به خوبی ها نگاه کردم و عوض شدممن به خوبی ها نگاه کردمچرا که تو خوبی و این همه اقرار هاستبزرگترین اقرارهاستمن به اقرارهایم نگاه کردمسال بد رفت و من زنده شدمتو لبخند زدی و من برخاستم...
تو را چه سود از باغ و درختکه با یاس هابه داس سخن گفته ای...
آیدای من!آیدای یگانه، آیدای بی همتای من!عشق، بزرگ ترین خصلت انسان است؛ پس من که عشقی چنین بزرگ در دل دارم ، چرا بزرگ ترین مرد دنیا نباشم؟...
من دریا را باور دارم و چشم هایِ تو سرچشمه دریاهاست ...️...
نفس گرم تو وجود تو، عشقت و اطمینانت مرا نیرو می دهد. پر از امید و پر از انرژی هستم. تو را دارم و از هیچ چیز غمم نیست......
من درختم ، تو بهار !️ناز انگشتای بارونِ تو باغم می کنه......
آن چشم هاپیش از آنکه نگاهی باشد،تماشایی است !...
تو را دوست دارم ؛و این دوست داشتن !حقیقتی است که مرا به زندگی دلبسته میکند ......
تو را دوست دارم؛و این دوست داشتن،حقیقتی است که مرابه زندگی دلبسته می کند...!...
و دایره ی حضورتجهان را در آغوش می گیرد...️️️...
هرچه بیشتر می بینمتاحتیاجم به دیدنت بیشتر می شود....
آری، با تواممن در تو نگاه می کنمدر تو نفس می کشمو زندگی مرا تکرار می کندبسان بهار که آسمان راو علف راپاکی آسماندر رگ من ادامه می یابد...
.هرچه بیشتر می بینمت...️احتیاجم به دیدنت بیشتر می شود .....
امروز بیش از هر وقت دیگر زنده ام و نفسی که خون مرا تازه می کند تو یی......
و من...همه ی جهان رادر پیراهنِ گرم توخلاصه می کنم !️...
در لبانِ توشعرِ روشن صیقل می خوردمن تو را دوست می دارم، و شب از ظلمتِ خود وحشت می کند......
.دنبال کلماتی می گردم که بتوانند آتشی را که در جانم شعله می زند برای تو بازگو کنند، اما در همه ی چشم انداز اندیشه و خیال من، جز تصویر چشم های زنده و عاشق خودت هیچی نیست. …....
من در تو نگاه می کنمدر تو نفس می کشمو زندگی مرا تکرار می کند... ️️️...
بر آن فانوس که ش دستی نیفروختبر آن دوکی که بر رَف بی صدا ماندبر آن آیینه ی زنگار بستهبر آن گهواره که ش دستی نجنباندبر آن حلقه که کس بر در نکوبیدبر آن در که ش کسی نگشود دیگربر آن پله که بر جا مانده خاموشکس اش ننهاده دیری پای بر سر بهارِ منتظر بی مصرف افتاد!به هر بامی درنگی کرد و بگذشتبه هر کویی صدایی کرد و اِستادولی نامد جواب از قریه، نز دشت.نه دود از کومه یی برخاست در دهنه چوپانی به صحرا دَم به نی دادنه گُل رویید، نه ز...
گرما یعنی نفس های تو️دست های توآغوش تومن به خورشید ایمان ندارم..️️️...
در خلوت روشن با تو گریسته ام برای خاطر زندگان؛ و در گورستان تاریک با تو خوانده ام زیباترین سرود ها را و تُرا که مردگان این سال عاشق ترین زندگان بوده اند....
معنی با تو بودن برای من به سلطنت رسیدن است.چه قدر در کنار تو مغرورم! ...