پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
زمانی که باران می بارد، تو در خیالم می آیی! و تمامی قطرات باران، به موهایم می بارند،و دست تو و باران در آنها می آمیزند!باران به جای تو به یاری احساس پاکم می آید و گام هایش را کوتاه می کند،و باران دیوانه وار می رقصد،وجودم را به وجد می آورد و برای آغوش تو غمگینم می کند،همه ی روزهای بارانی،تو و باران،بر اندام بلورینم، می بارید!و دلم را نازک می شود و و در میان موسیقای شرشر باران و صدای تو در می مانم،و به ترانه ای برای عشق و...
قلبِ من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد_برشی از ترانه...
با لطف صدای تو غزل می چسبدچون صبح که شیر با عسل می چسبدپاییز رسیده و هوا بارانیستسردم شده، پیش آی! ک بغل می چسبد...
شاید باران،تنها صدای تو را برای من آورد،یا شاید باد،عطر تو را از لابه لای گل های پژمرده بیاورد.چه غم انگیز است این شب ها،وقتی ماه، پشت ابرها پنهان می شود،و من به یاد تو،از دل این تاریکی ها عبور می کنم.دلم برای آن لبخندهایی که هیچ گاه بازنمی گردند تنگ شده،برای آن نگاه های کوتاه و ناگهانی،که مثل برق می درخشیدند و خاموش می شدند.آه، اگر زمان می توانست دوباره به عقب بازگردد،شاید این بار،ما در همان خیابان های خالی،یکدی...
هر صبحی که صدای تو در آن طلوع نکند شبی تبعیدی و اندوهناک است که هفته در آن هفت قرن می شود...
دانم که اشکِ گرمِ تو دیگر دروغ نیست:چون مرهمی، صدای تو، با دردِ من یکی ست...
حرف بزن... صدایت را دوست دارم بگو.!فقط بگو! چه فرق دارد؛از من! از تو!از باران!در آغوشم بگیر،و در گوشم...از ماندن بگو!از دوستت دارم هایی بگو،که از شنیدنش دلم بریزد !!از دلبری چِشم هایت بگو.!که چگونه دلم را هوایی کرده...!از هر چه خودت میخواهی!از خودت بگوچه فرق دارد از چه؛فقط بگو.!حرف بزن.!عاشقانه صدایت را دوست دارم... :)!♥️🌱...
من نمی خواستم عاشق بشوم اما حیفمخملِ گرمِ صدای تو مرا جادو کرد!...
در تلاش بافتن فرشی هستم،که طرح گل میانه اش، تصویر توست.مشغول نقاشی تصویر دو کوه هستم،که مابین آنها تو طلوع کنی.می خواهم رویاهایم را زمانی ببینم،که چون صدای تو پر باشد از زندگی. شعر: نەبەز گوران برگردان: زانا کوردستانی...
دوباره پشت سرم پر از هوای تو بود کسی نبود ولی صدا صدای تو بودصدام کردی با گلوی مجروحت صدام کردی با تموم اندوهتچقدر گریه کنم چقدر تلو بخورم چقدر به دیوار پیاده رو بخورمتموم داراییم خیال کردنمه هنوز هم دست تو دور گردنمهآهای خیال هنوز بکش منو هر روز که مرگ من تنها نفس کشیدنمهچقدر گریه کنم چقدر تلو بخورم چقدر به دیوار پیاده رو بخورم..._برشی از ترانه...
صدا کن مراصدای تو خوب استصدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی استکه در انتهای صمیمیت حزن می رویددر ابعاد این عصر خاموشمن از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترمبیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ استو تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کردو خاصیت عشق این استکسی نیست بیا زندگی را بدزدیممیان دو دیدار قسمت کنیم..._بخشی از شعر به باغ همسفران...
قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد_برشی از ترانه...
بیا به پنجره ی قلبم بنگربه شعر عاشقانه در آن بنگرآنجا عشق تو در هر نفسی دمیده استو در سکوت عشق، صدای تو می رقصد....
صدایِ تو برا ی من مانند آواز اوّلِ صُبحِ گنجشک های خیابانِ بالا ی خانه مان بودکه من را از شیرینی خواباول صبح بی خیال می کرد......
باید بَدَل شوم به قناری دراین جهانوقتی پُراست حنجره ام از صدای تورضا حدادیان...
وقتی با تو حرف می زنم آرام می شومصدای تو ملودی آرام بخش جانم می شودصدای تو آب می شود بر روی آتش وجودمصدای تو موسیقی نوازشبخش دنیاستصدای تو صدای خداست...بی خود نیست تورا دختر خدا نامیده اند... امیرپاشا فدائی...
میدونستی صدات ناقل بیماریه دلتنگیه ؟...
کوه بهانه استپژواک دوست داشتنصدای توست...
رنگ صدای تو را دوست دارم...رنگ صدای تو سپید است...سپیدِ مایل به عشقبا رگه هایی از آفتاب و باران...حرف بزن !من به ملودی خوش آب و رنگِ صدای تودل بسته ام !...
با هر نفستتکبیرة الاحرام می بندم !وقتی صدایت اذان و اقامه ام باشدگوش به صدای هیچ موذنی نمی دهمزیرا این صدای توستکه مرا خداشناس کرده استمجید رفیع زاد...
من جای همه اونایی که لبخند زدی و اونا سکوت کردن بهت میگم تو خیلی زیبایی...
بر آن بودم که تو را بشنوم و آرام بگیرم حتم داشتم صدایت اندکی از دلتنگی هایم را بکاهد شنیدمت...بسیار بسیار ولی مگر این دل نازک کوچیک من، بعد از شنیدن طنین روح نوازت میشود به سینه ارام گرفت؟صدا مخملیِ من ❤️که اگر به من بود و از خدا نمیترسیدمکافر صدایت میشدم..ای که صدایت موسیقی گرتِه اندازی خلقت خداست کلام از صدای تو میشود آواز و زمین از اهنگین صدای توست که بر دوران هستی میچرخد و از طنین تو افرینش میشکافت تن خاک را و سبز...
ولی من همون جوونه ای بودم که تو صدات شکوفه داد🌿❤️...
نمیگویم عاشقت هستماما هرگاه احساس کردم حرفی در دلت بیقرار رها شدن استگوشم را کنار لبت میگذارمکه صدای توآرامشِ جان من استحتی اگر حرف هایت آتش به جانم بزند...قلم:مأوا مقدم...
صدای تو طلوع صبح من استآنگاه که می خندیوثانیه های زمان باتو می خندنددر چشمهای من...
بیا مرا بغل بکن ای دختر ابرو کمانبیا زلیخای زمان حضرت زیبای جهانهر لحظه یک ترانه ای می جوشد از چشم تو آهای من فدای رخ تو زیبانگاه حضرت ماه دلم برای دیدنت چه شاعرانه تنگ شدهبرای روی ماه تو چه عاشقانه تنگ شدهتو آن خیال هر شبی که خواب من ربوده ایمیان خواب هر شبم تو خواب عاشقانه ایمنم اسیر عشق تو تپش تپش صدای توکوبه هر نبض منی تمام من فدای تومن عاشقم عاشق آن تازه نگارم که توییفاش کنم تمامی دار و ندارم که توییبیا و...
به او گفتم صدایم کن اسمم رو صدا کن تا بگویم جانم گفت این همه آدم صدایت میکنند من یک نفر نامت را نبرم ک چیزی نمیشود ولی او نمی دانست ک حاضرم همه را در ازای صدا کردن او نادیده بگیرم شاید نمی فهمید ک وقتی نامم بر زبانش می آید هزاران بار با خودم میگویم من هرگز نمیدانستم نامم این قدر زبیاست وقتی از زبان تو جاری میشود و با صدای مردانه ات هم آمیخته میشود دلبررر😍...
بخوان مرا جان می دهم پای صدای تو...
از تو دور شدم، رفتم آن دورِ دور، آنقدر دور که دیگر کسی نبود که مرا بشناسد. دیگر کفش های من هم نمی خواستند با من همراه باشند. رفتم آن جایی که دیگر روح من هم از من خبر نداشت و خیال من دیگر اسمِ مرا هم به یاد نداشت.از تو دور شدم و رفتم تا آن جایی که سایه من دیگر خودش را با التماس دنبال من روی زمین می کشید و خسته و سرد، ناله کنان به دنبال تاریکی مطلق میگشت. جایی که خورشید نیمه جان، به زحمت از لای دَرز آسمان که به زمین چسبیده بود، سو سو می زد. رف...
این خدای رب العالمیناز دار و ندار دو دنیایشعطرش را به تو بخشید،باور کنصدای تو بو داردنگاهت بو داردحتی بوسه هایت بو دارداز آغوشت نگویم،که هر کس به من می رسدآدرس عطر مرا می پرسد!...
صدایی به رنگ صدای تو نیست به جز عشق، نامی برای تو نیست...
صدای هر کسی مثل اثر انگشتش منحصر به فرده ، برای کسی که از صدای محبوبش آرامش می گرفته جایگزینی وجود نداره ، به نظرم صدا مهم تر از دیدنه ، ندیدن ِرو میشه تحمل کرد ولی فکر اینکه هیچوقت نتونی صداشو بشنوی دیوونه ت می کنه......
بوی بهشت می شِنوم از صدای تونازکتر از گل است، گلِ گونه های توای در طنین نبض تو آهنگ قلب منای بوی هرچه گل، نفس آشنای توای صورت تو آیه و آیینه خداحقا که هیچ نقص ندارد خدای توصد کهکشانْ ستاره و هفت آسمانْ حریرآورده ام که فرش کنم زیر پای توچیزی عزیز تر ز تمام دلم نبودای پاره دلم٬ که بریزم به پای توامروز تکیه گاه تو آغوش گرم منفردا عصای خستگی ام شانه های تودر خاک هم دلم به هوای تو می تپدچیزی کم از بهشت ندارد هوای ...
بخوان مرا جان می دهم پای صدای تو صیدنظرلطفے...
امشب روحم رابه موسیقی آرام صدای تو می سپارمو جسمم رابه تجسم نوازش دستهای تو..با آغوش بازتسلیم قانون شب می شومشاید امشب دوباره به خوابم آمدی ......
آن شب تمام وسعت تبریز شعر شدچشم تو شعر... هستی من نیز شعر شدعطر دلت رسید و دلم را فرا گرفتگلهای سرخِ روی دل میز ، شعرشدپاییز گفت : عشق حرام است!!... خنده مان؛در پیش چشم لشکر پاییز ، شعر شد!من عاشق صدای تو ؛ یک شهر محو مابا شوق حرفهای تو، هرچیز شعر شدشالی که دور گردن من بود ، باز شدحسی که از هوای تو لبریز...شعر شدباران و بوسه ،حس غزل ،رعد و برق عشق؛آن لحظه زیر بارش یکریز، شعر شدآرامش "فروغ" ، زمان را ا...
☔️♡ حتما باید دکتر تو نسخه مبنویسه فقط حالم با صدای تو خوب میشه که برام حرف بزنی؟! :) نویسنده: ریحانه غلامیدیالوگ بدجنس ترین خوب من...
دلم میخواست پیانو بلد باشم.دلم میخواست انگشتام بلغزه رویِ کلیدای ِسفید و مشکیِ پیانو و برات عشق بنوازم.میدونی، یه وقتایی واژه ها جواب نمیدن.هرچقدر بگم دوستت دارم هرچقدر بگم دلم تنگه بی فایدس.چون یه مشت حروف لعنتی ان که دستشون به هیچ جایی بند نیست.هرچقدرم سفت تو بغلم فشارت بدم طوری که صدایِ استخوناتو بشنوی بازم جواب نمیده.این حجم از احساس فقط کلیدایِ پیانو رو میخواد. فقط نواختن میخواد. فقط خوندن میخواد .. عشقت غمِ دیرینه ام ...
صدای شب بخیر توتمام تنم را مور مور می کندمن شهوت انگیزتر از صدایت نشنیده امشب آرام می شود، ستاره ها چشمک می زنندعطرت در آسمان می پیچدو ماه لبخند به زمین هدیه می دهدمن می خندم و غم به احترام صدای توبساطش را جمع می کنددر دل شب، گم و گور می شوداما حالا که هستی این صدا کفاف من را نمی دهدمن در دوست داشتنت، قناعت نمی کنمباید تو را هر روز هر شب جانانه ببوسمو بوسه هایم را گوشه و کنار تنت آرام بدوزمتنگ در آغوشت بگیرمو شب را آرا...
سیگار و قهوه و غزل و چشم های توآهسته می رسم به خودم پابه پای تواز اقتصاد و سود و زیان حرف می زنیمی لرزم از تب نوسان صدای تومن چشم و گوش بسته ام و می پرستمتانکار می کنم همه، حتی خدای توصدها پرنده در دل من بال می زنندوقتی که می زند به سر من هوای تویک لحظه شعرهای مرا زیر لب بخوانتا عاشقانه تر بشود ماجرای تودر مثنوی چشم تو تکثیر می شومتا بشکنم غرور غزل را برای تو...
بُوَد که بار دگر بشنوم صدای تو را؟ببینم آن رخ زیبای دلگشای تو را؟...
کاش می شدصدای تو را بوسید...
من عاشق صدای توهست دوست دارم دستت رانگه دارم وباتوبخندم به چشمانت نگاه کنم وهرروزبه توفکرکنم...
شبیه برگریزان پاییزدل من هم میریزد اما با هربار شنیدن صدای مستانه ی تو ....
° شنیدن صدای تواز آن دسته ازحس هاستکه گویی در فطرت آدمیستمثل هنگام باریدن بارانهنگامی که درجاده دریا برای اولین بار دیده میشودیا سروصدا کردن گنجشک ها اول صبحاز این دسته از حس هاستحرف که میزنی بی دلیل شاد میشوم.....
ندیده، به یاد می آورم تو را،با بانگ تو، با بانگ دلنشین کلام تو،هر بار تو را می شنوم و به یاد می آورم که چقدر دوست دارم تو راکه چقدر دوست دارم صدای تو راکه چقدر جاودانه ای در مندر بطن زندگی و حالِ خوب و خاطره های من...ندیده دوست دارمت،ندیده به خاطر می سپارمت...تو زنده ای تا ابد در منتو نفس می کشی، همان جا که صدای بی بدیل تو نفس می کشدندیده به یاد می آورم تو راای جاودانهْ صدای بی تکرار.......
نه باراننه بوراننه آتشنه توفانصدای تو انگشت تبدار آن دختر نوجوانی ستکه یک نام را بر بخار تن شیشهننوشته خط زدصدای تو انگشت یخ بسته ی مادر تازه پیری ستکه در اشک ریز گلاب و گلایلگِل از نام یک مرد می شستصدای توسوسوی مهتابدر چشم های شبی بی پناه استصدای توآتش نهتوفان نهآه است...
«دران زلال بیکران»(به محمدرضا شجریان)بخوان که از صدای تو سپیده سر برآوردوطن، زِ نو، جوان شود دمی دگر برآوردبه روی نقشه وطن، صدات چون کند سفرکویر سبز گردد و سر از خزر برآوردبرون زِ ترس و لرزها گذر کند ز مرزهابهار بیکرانهای به زیب و فر برآوردچو موجِ آن ترانهها برآید از کرانههاجوانههای ارغوان زِ بیشه سر برآوردبهار جاودانهای که شیوه و شمیم آنز صبرِ سبزِ باغِ ما گُلِ ظفر برآوردسیاهی از وطن رود، سپیده ای جوان ...
ایرانسل یا همراه اول فرقی ندارد صدای تو به هر خطی اعتبار می بخشد......
از خواب صبح دل خواهم کند اگر صدای توهر روز جای ساعت عاشقانه در گوشم زنگ بزند...