بی قراری اوجِ اوجِ عاشقی ست
هر دو مشتِ عاشقِ مغرور را؛
چَشمانِ او وا می کند!
شیما رحمانی...
واسه من کم نباشین؛
من بین کم و هیچی هیچی رو انتخاب میکنم.....
حادثه؛ لبخندِ مغرورِ تو بود
آن که؛ جانم را گرفت و پس نداد!
شیما رحمانی...
از تنهایى نترس؛
هرکى خواست بره، بگو فردا دیره امروزم دیره، الان برو!...