پریشان باد زلف او که تا پنهان شود رویش که تا تنها مرا باشد پریشانی ز پنهانش !
در عشق تو خون دل حلالست حلال..
ذره ذره از وجودم عاشقِ خورشیدِ توست...
ای بی تو نگشته بخت بیدار...
. ترک خویش و ترک خویشان می کنیم ...
غایب مبادا صورتَت یک دم ز پیش چشم ما...
من جمله تو بودم و نمی دانستم ..
آنی که بری خسوف از ماه؛ آن ماه نه ای که در خسوفی...!
ترجمانی؛ هر چه ما را در دل است ...
امروز همه تویی و فردا همه تو ...️
ای غذای جان مستم نام تو...️
گر چه گذشت عمر من باز ز سر بگیرمش...
زین هَمرهانِ سست عناصر دلم گرفت ..
مستی هر نگاه تو بِه زِ شراب و جامِ مِی کی زِ سرم بُرون شود یک نفس آرزوی تو...
اگر جزتو سری دارم، سزاوارِ سرِ دارم...
گفتی مرا به خنده خوش باد روزگارت کس بی تو خوش نباشد، رو قصه ی دگر کن !
هر جا که رَوی نشسته ای در دل ما
طاق ابروی چو محراب تو از بس زیباست هر که آمد به تماشا به نمازش نرسید
ای دل، ز عبیر عشق کم گوی خود بو بَرَد آنکه یار باشد
گفت که با بال و پری ! من پر و بالت ندهم، در هوس بال و پرش بی پر و پر کنده شدم
اثر پای تو را می جویم ...
سر رشته یِ شادیست، خیالِ خوش تو...♡
زان شبی که وعده دادی روز وصل روز و شب را می شمارم روز و شب
تیره صبحی که مرا از تو سلامی نرسد ..