جمعه , ۱۹ خرداد ۱۴۰۲
آتشفشانفراموش کردخاموش کندته مانده ی سیگارش راجنگل سوخت.رضاحدادیان۱۴۰۲/۳/۴...
گاهی وقتا آدما دلشون رفتن میخواد...یه جاده بی انتها.. .نه برای رسیدن به مقصد خاصی ...فقط برای دور شدن ...دور شدن از مبدأ درد...دور شدن از آدمهایی که غرق شدن تو دنیای کوچیک و تاریک خودشون ...گاهی وقتها باید روح خستتو برداری و بدون اینکه دنبال مقصد خاصی باشی فقط بری...اونوقته که همه ی مسیر برات میشه مقصد...گاهی تنهایی...گاهی باید با خودت خلوت کنی...گاهی باید برای خودت باشی...گاهی باید دور شد...گاهی باید کمرنگ شد...گاهی هیچ...
می خواهمبه خواب طولانی رومروزگاری بلند شومخود را در میان کوره ای ببینمآنگاه کهگِل من پخته شودوگرنه سوختن را کههمه بلدند...می خواهم به خواب خویش بیدار باشم و وارسته وگرنه خوابیدن را که همه بلدند... می خواهم چشمانم را باز کنم پر و بال بگشایم وپرواز کنم وگرنه راه رفتن را که همه بلدند...می خواهم در کهنه شهریخالق عشق باشموگرنه بنده عشق بودن را کههمه بلدند...می خواهم یک دانه از انسان در تنم بکارموگرنه آدم...
شاعر شده ایم و سخت در حاشیه ایمشخصیت برجسته ی این ناحیه ایمدنیا هم اگر اسیر دریا بشودما غرق ردیف کردن قافیه ایمبهزاد غدیری ، شاعر کاشانی...
دلنوشته:کارون عزیزمتو را دیگر چه شد کارون عزیزم!؟هنوز اندوه زاینده رودمان از دل هایمان کوچ نکرده است ؛هنوز غم دریاچه ی ارومیه بارش را نبسته؛ تورا چه شد کارون عزیزم!؟آخ از درد دل که با گفتن تمام نمی شود...نمی دانم، نمی دانم چرا خشکسالی به ما نزدیک شده. دُرست بیخ گوشمان است.نمی دانیم برای کدامتان گریه کنیم.چقدر گریه کنیم که پُر شوید!؟برای دریاچه ی ارومیه ، یا برای زاینده رود خروشان مان که غم در دلش لانه کرده؟!یا برای تو که بدتر ...
مهربانی راه میانبر به بهشت است ...آریا ابراهیمی...
چهار چوبی که برات ساخته شده زندانت نیست ! راه بهت نشون میده...
مادر تجلی لبخند خداست ؛همانقدر ناب ، همانقدر مهربان...آریا ابراهیمی...
هر آدمی در زندگی باید یک نفر را برای تقسیم شادی هایش داشته باشد؛ که هر وقت به جایی رسید، قله ای را فتح کرد، دستی را گرفت و قلبی را شاد کرد، او باشد تا برایش تعریف کند و این شادی را با او سهیم شود.هر آدمی باید یک الهام بخش صلح و آرامش در زندگی اش وجود داشته باشد؛ که در روزگار سختی و تنگدستی مرهم زخم هایش شود، که در پرتگاه های هولناک و گاه غم انگیز دستش را بگیرد ، که تنها او باشد که همه ی بدقلقی هایش را تاب بیاورد و از کنار او ماندن خسته نشود....
برخی انسان ها وجودشان همانند لؤلؤ ارزشمند است و خیالشان همانند عسل شیرین! آنان که در آشوب های زندگی ما حضور دارند و در خوشحالی مان سهم زیادی دارند! به ارادت می نشینند کنارِ آشوب های ذهن مان، و از ما طلب دارند گفتنِ هر آنچه آرامش ذهن مان را به آشوب تبدیل می کند....
ای زنانی که از آغاز تاریخ با پای برهنه انگورها را لگد کرده اید.ای زنانی که در اروپا در بندِ کمربند عفت بودید.ای ساحره هایی که در قرون وسطی زنده زنده سوزانده شدید.ای نویسندگان قرن نوزدهم، که کتاب های خود را با نام مستعارمردانه نوشتید تا قابل انتشار شوند.ای زنان، ای چای کارانِ سیلان.ای زنانِ برلین که پس از جنگ شهرتان را از نو ساختید.ای زنان پنبه کار مصر.ای زنانِ الجزایری، که بدن هاتان را به مدفوع می آغشتید تا سربازان فرانسوی به شما ...
آرامش....چیز خوبیستاما.... یک مدل آرامش هستکه زیادی خوبستمثل رها شدن روی آبگاهی باید خودت را رها کنیو لحظاتی در سکوت به سر ببریاما....اگر مدام در این حالت بمانییا فقط رهایی و شادی بخواهیآرزوها کمرنگ می شوندو دیگر هدفی نمیماند که برایش تلاش کنیزندگی، قانون گاهی هاستیک قهرمان وقتی به قهرمانی می رسدعمق آرامش و اوج لذت را می چشدهمین قدر ناب و دلچسبیاحقالهه فاخته@elahe fak...
بهار بود گل به شوقش می رویید آریا ابراهیمی...
شاید خوردن یک لیوان شربت آلبالو با یخ در تابستان لذت بخش باشدیا لذت اولین برف زمستانقند در دل آدم آب می کندیا حتی شنیدن موسیقی آرام باعث شور در آدم شوداما هیچ کدام به اندازه ی نشستن کنار تو در نیمکت دونفره ی پارکقلبم را به هیجان زندگی وا نمی دارد!!مهدیه باریکانی...
ظاهراً ایمان من در حلقه ی چشمان توستهر دمی پلکی زدی کافر به دین خود شدمبرده ای عقل و به جایش تو جنون آورده ایمن در این عمق نگاهت از خودم بیخود شدمبهزاد غدیریشاعر کاشانی...
در این دنیای بی درکه پیکرش ویرانه ای ست بر قامت خمیده ی تنهاییمیان وارفتگی های درهم روزگاراز آن کهنه زخم تنیده در پیلهحرفی نیستوقتی نگاهم یک دنیا فریاد استاما ...جوانه می زند بذری که دست دعا و مهر خدا در خاک گلدان دل کاشته. . بهزاد غدیری شاعر کاشانی...
وطنم دوباره هوایت صاف خواهد شد و پرنده بر آسمانت خواهد رقصید، وطنمتو را بیشتر از جان دوست دارم و یقین دارم به روزهایی که در کویر تو آرام آرام باران خواهد بارید......
گاهی آن غریزه ی حیوانی در حیواناتی که رام انسان نیستند و به آنها می گوید اگر انسانی به نوزادشان دست زد اونو رها کنند را با تموم تلخیش می ستایم ....
ز غم مباش غمین و مشو ز شادی شاد که شادی و غم گیتی نمیکنند دوام...
بر من ببار تا بشکفم حتی در این دلمردگی...
تو قشنگی ، دلفریبی خوب و نابی مث لبخند یه نوزاد توی خوابی...
از نبودنت درد می کشملحظه هایم را بدون تو تصور می کنم و درجوانی ام می شکنماما گاهی از این که اینقدر غصه دارم خجالت می کشمخجالت می کشم که خدا تو را خواسته , که تو خوشحالی , که تو از دل خوشحالی اما من حسرت نداشتنت را میخورم .کمی که با خود خلوت می کنم میبینم تو پیش پادشاه عالمیان رفته ای , دیگر به دعایم نیازی نداری , می دانم کنار او بودن, تا ابد با او بودن همیشه خوشحالیست . گاهی قاصدکی را می بینم که جلوی چشمانم می رقصد , آن قدر شیطنت ...
باید به کودکان آموخت جهان بی باتوم و گلوله زیباتر است ! باید به فکر ساختن یک بادبادک بود هنوزم با مشتی نخ و کاغذ می شود به گیس طلای خورشید رسید ! کودکی که با مسلسل بازی کند جهان را نجات نخواهد بود اوریانا فالاچی...
گُل را می توان زیر پا لِه کرد ولی عطر آن را هرگز؛ یک ملت را می توان از بین برد، اما تاریخ و تمدن آن را نه ...- فرانسوا ولتر...
وقتی کسی را دوست دارید هر چند وقت یکبار به او یادآوری کنید ، تا فراموش نکند قلبی برای او می تپد ......
انسان ممکن است با یک نفر بیست سال زندگی کند و آن شخص برایش یک غریبه باشد.می تواند با یک نفر بیست دقیقه وقت بگذراند و تا آخر عمر فراموشش نکند.اوریانا فالاچی...
اگر کسی نانِ شما را ببُرد، آزادی شما را نیز گرفته استاما اگر آزادی شما را بگیردیقین داشته باشید که نانِتان نیز در خطر استزیرا از آن پس نانِتانوابسته به هوس و دلخواه ارباب خواهد بودنه به تلاش خودتان...
پخته نخواهی شدمگر بعد از آن که احساس کردی سرشار از سخنیولی لازم نمی دانی به کسی چیزی از آن بگویی…...
قدر خودتان را بدانیدعباراتی همچون "مردها گریه نمی کنند!"یا "زنان نمی توانند پول درآورند!"عقاید محدود کننده ای هستند، که نمی توان با آنها زندگی کرد لوییز هی شفای زندگی...
بر ماست که لذت ببریم از غذا ، از بوهای خوش ، از رنگ ها ، از جامه های زیبنده ، از موسیقی ، از بازی ها ، از نمایش ها و از همه گونه تفریح که هرکس می تواند بی آنکه آزاری به کسی برساند بدان بپردازد ! باید چیزهای زندگی را به کار برد و تا هر اندازه که بتوان از آن لذت برد. باید به دیگران پیوست و در پیوند دادنشان به هم کوشید، زیرا هر چیز که در راستای پیوند دادنشان به هم باشد خوب است !برای سهیم کردن دیگران در شادی خود باید کوشید ، با آگاهی کامل بای...
پس جهنم این است !هرگز به این شکل درباره اش فکر نمی کردم ! به خاطر دارید ؟ گوگرد ، آتش ، سیخ ! آه عجب حرف های مضحکی سال ها در مغزمان فرو کردند ! احتیاجی به سیخ نیست !حالا فهمیدم ، جهنم همان زندگیِ اجباری با احمق های اطراف است ...- ژان پل سارتر- نمایشنامه در بسته...
«آغوش یار»باز هم خستگی ؛آنهم از نوع واقعی...کار...کار...کار...و من هم کلافه ، از این تکرارِ پُر تکرار...مگر زندگی چقدر می اَرزد؟؟و چقدر به ما فرصت خواهد داد؟؟چه کاری جذاب تر از آرَمیدن در آغوش معشوق؟و چه عبادتی شیرین تر از اینکهدر هُرم تنش غرق شویو عظمت پروردگار را نظاره کنی...؟!!دنیا در یک قدمیِ تمام شدن است.باید بوئید تمام لحظات ناب را...باید ستود آن خالقی را که لحظه ی شیرینِ وصال را آفرید..... .. ب...
برای ملتی که سردشان استباریدنِ برف، اصلا اتفاق رمانتیکی نیست...
اگر عظمت فرد دیگری را تحسین می کنیدآنچه می بینید عظمت خودتان است دبی فورد نیمه تاریک وجود...
بیشعوری یعنی انجام هر گونه رفتار و گفتاری که باعث آزردگی دیگران شود...
میگم مهتاب...؟+جانم محمد؟! چی تو خودت داری ک انقد باهات ارومم،،ب قول حامیم، تو وضعیت سفیدم باهات...:)+متضاد منی ولی رفیقم باهات...:) من سیاه و تو سفید ،فرقمون زیاد...+اما جالب اینع کاملا ب هم میایم...:) تیرگی من با روشنی تو قشنگع بعد شب تیرع ،روشنی صبح....+تو دلیل من برای بودنی ،من دلیل تو....:)ماه نوشت🌙...
کسی در آینه ست ، من نیستم...
یکی از نشانه های ناب صمیمیت (Intimacy)، این است که افراد برای آینده ی دور، برنامه ریزی مشترک می کنند.بسیاری از این برنامه ها به نتیجه نمی رسند، اما نتیجه چندان مهم نیست.پیام پنهانِ چنین خیال پردازی هایی این است: در دقیقه ی «اکنون» تو را برای آینده و آینده را برای با تو بودن می خواهم....
اگر فقط کتاب هایی را بخوانی که بقیه می خوانندتنها می توانی به چیزهایی فکر کنیکه همه فکر می کنندهاروکی موراکامی چوب نروژی...
🐺خدای من ، اگر می توانستم ، نفرتم را بر یخ می نوشتم و منتظر طلوع خورشید می شدم ꧇) ♡☁️\گابریل گارسیا مارکز\...
من فقط سه چیز دارم که یاد بدهم: سادگی، شکیبایی، محبت. این سه بزرگترین گنج های تو هستند....
من اهمیتی نمی دهم تو چه فکری در مورد من می کنی. من در مورد تو اصلا فکر نمی کنم....
انسان با مغزش نقاشی می کشد، و نه با دستانش....
من شخصیت هایی را دوست دارم که تغییر نمی کنند، کسانی که از اشتباهات خود یاد نمی گیرند....
در میان هر نوع گرفتاری، فرصتی پنهان است....
وقتی کسی عاشق است، این موضوع هیچ ربطی به رابطه جنسی ندارد....
این جهان، بوم نقاشی برای تخیلات ماست....
تلاش، جادویی است که موفقیت را می سازد....
هوش یعنی اینکه بتوانی از انجام کار پرهیز کنی، و با این حال کار را به انجام برسانی....
ارزش هنر در بیننده است....