متن خدا
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات خدا
خودکشی
شاید این مرگ، همان خوابِ سبک باشد و بس
شاید این درد، به رنگِ افق باشد و بس
شاید این زخم، دری باشد و من رهگذرش
شاید این خون، کلیدی به سحر باشد و بس
یک نفس مانده به بیداریِ آن سوی عدم
یک نفس مانده به آیینهی فردا...
خدایا…
از تو نشانهای خواستم،
و تو مرا به تماشای زیباییهای خلقتت بردی.
در سکوت دل، فهمیدم
که آرامش، در تغییر نگاه من است،
نه در تغییر جهان.
اکنون میدانم
وقتی چشم دلم را باز کنم،
همهجا رد پای توست
و در حضور تو، آرام میگیرم.
وقتی که شب
چادر ستاره دارش را
از گیسوان کهکشان ها بر می دارد
ماه
چشم بر هم می نهد
خورشید
کلید اسرار ازل را
بر قفل شب می چرخاند
تا سپیده رخ در رخ خاک بگذارد،
ردای زرّینش را
بر دوش زمین بکشد
و جهان یک نفس بایستد
در...
آری…
عشق، زبان خاموش خداست در زمزمههای دل.
عشق، آغاز هر خلقت است و پایان هر بیقراری.
اگر دل بیعشق بماند، گویی زمین بیخورشید است؛
و اگر جان به عشق آغشته نشود، نه حیات معنا دارد، نه کمال.
عشق، همان نَفَس نخستینِ روح است در لحظهٔ آفرینش.
ما نیامدهایم تا...
به وسعتِ ویرانیِ دلم بنا کردی...
که عشق، خانه که نه، آسمان میسازد
ای خدای صبحهای بیصدا
که بیداری رو نرم مینویسی روی پنجرهها
که آفتابو با حوصله میریزی لای شاخهها
میخوام دعا کنم.
برای اون که بیصدا گریه کرده،
برای اون که خندیده ولی خستهست،
برای اون که دعا کرده و جوابی نیومده
یه نشونه بفرست
کوچیک،
اما روشن.
برکت بریز روی...
خداوندا!
من تو را،
در رویشِ نازِ گلِ سرخ؛
جوششِ سبزِ گیاه؛
نفسِ پاکِ پگاه؛
عطشِ آبیِ سرشار از عشق و نگاه،
میشنوم؛ میبینم...
در پستوی خیال، خدا منتظر توست
آنسوی دل شب، سحر منتظر توست
دل را بتکان از غبارِ مردم و غم
یک قطره؟ نه دریا منتظر توست
از خویش برون آی، رها شو زِ تعلق
در خلوت جان، آشنا منتظر توست
پنهان شدهای پشتِ ربّنا
در خانهٔ دل، آشنا منتظر توست...
میدانم این روزها دلت می لرزد
هراسان میشوی حتی با صدای جیغ بازیگوشی یک کودک
آری همه دلتنگیم و پراز اضطراب
همه عزیزانی داریم دور ازخودمان
اما بدان و بدانیم آن طرفتر اوست که هوایمان را دارد
پس پرده را او میداند وبس
پس شناور میشویم در دریای زندگی
بدون...
وطنم،عزیزِ جانم، خاک مقدست جایی برای جولان سگ های ولگرد ندارد
وطنم خم به ابرو نیاور،خاک تو جایگاه شیر زنان و شیر مردان پارسی است
وطنم ای قلب جهانم، لبخند بزن، مسرور باش، خدای شهدای مقدست نگه دار توست.
آنگاه؛
که در اقیانوس بیکران آزردگی و بغض،
خویشتن را میکوشی،
از صمیم جان،
خدا را فریاد کن؛
و آرام،
قرآن بخوان!
🌻🌻🌻🌻🌻🌻
شده یه وقتایی حس کنی خدا درست چسبیده بهت؟
شده هر قدمی که برمیداری، حضورش رو بالای سرت، روبروت، پشت سرت، تو کل زندگیت حس کنی؟
شده تو اوج عصبانیت، یهو یادش بیفتی و آتیشت خاموش شه؟
شده تا مرز انجام یه کار بد بری، ولی یهو به خاطر...
یک نفر هست نزدیک به تو؛
نزدیکتر از شاهرگ جانت،
یک نفر هست با تو؛
که تو را هر لحظه میپاید،
و نگاهبانی میکند از جانت!
تکیه بر او بکن!
زمانی که در بهت و حیرانی،
خویشتن خویش را،
واله و حیران؛
سرگشته و سرگردان،
به هر سو میکشانی؛
آرام باش؛ آرام!
یک نفر هست نزدیک به تو؛
تکیه بر او بکن!
در لحظههایی که سردی؛
سردمهری،
میفشارد راه گلویت را،
در دم سردی،
که بازدمی برایش نیست؛
و برای نفسکشیدن،
فضایی نیست؛
و برای کوه غمهایت،
تکیهگاهی نیست،
تکیه بر او بکن!
تکیه بر او بکن؛
و او را،
در تمام لحظههای بیکسی؛
دلواپسی،
با تمام توان؛
با بیان ایمان؛
و زبان جان،
فریاد کن!
آن دل که شکست ، دور باید انداخت
من بی تـو همـان دلم ، خـــدا میداند
ای دل، از چه بیزاری؟ با زخم، که میسازی؟
با یاد، که دم سازی؟ تو کودک دلبازی
این مکتب عشقت بود غمها همه مشقت بود
برخیز، وقت تنگ است دیدار یار، مرگ است
با سایه چه میجنگی؟ با گریه چه میزنگی؟
در سینه نفس مردهست قلبت به جنون خوردهست
برخیز...
خدایا هیچ بندهاے رو شرمندهے افڪار خودش نڪن.