متن عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقانه
خــوب ست تـمامِ مــاه و سـالم با تو
خــوب ست همه فــکر و خیالم با تو
در قــــهوه ی چشـــمانِ تو ای زیبا رو
نـــیکو ست زدم هر چه که فالم با تو
گمان میکرد ما را در دام چشمانش گرفتار کرده،
نمیدانست خود ما دام چشمانش را برگزیدیم.
او زن بود...
نه بافتهای از تار و پودِ ناز...
بلکه تنی که لباسش، بندِ تبعیض بود
و زخمهایش...
برگههای امضاشدهی جامعهای که
تنِ زن را ملکِ خاموشی میخواست.
سینههایش، نه مظهر زنانگی،
که میدان مینِ نگاههای قضاوتگر شده بودند...
و سیم خاردار،
فقط لباس نبود...
قابِ قانونِ نانوشتهای بود...
میشه دستات مال من بشه
دلم از جا کنده شه
دلم یه جا بند بشه
اگه باشی کی حریفم میشه
توی خل و چل بازیا ...
"ماه دهم"
بعضی نامها توی تقویم نیستند...
نه فروردیناند، نه مهر، نه دی...
آنها جایی میانِ خیال و واقعیت متولد میشوند.
در حوالیِ یک شبِ خسته، جایی که سکوتْ صبور است
و دل، بیدلیل تنگ...
«ماه دهم» همینجاست؛
ماهی که تاریخ ندارد اما همیشه حاضر است
نه آغاز دارد، نه...
از فکر تو بیرون نروم،
تا به تنم هست جان و نفسی.
فرهاد میدونست کوهو نمیشه کند
ولی فقط میخواست از اسمش کنار شیرین یاد شه¿
تو همه بود و نبود واژه های بی پایان احساس منی در رج به رج زندگی ام
تـــــــو
قدم رنجه ڪن اے
عشق خیالت راحت جاے
تــــــــــــــــــو،تُوے دلم
تا به ابد پابرجاست
مرا در دلت بنشان
درست همان وسط
و اطرافش را با مهر بپوشان
و من دروازه بان دلت می شوم
تا که مبادا کسی بیاید و جای مرا بگیرد
درآینه هم تورا می بینم
بس شبیه تو شده ام
شنیده ام که می گویند
همسران عاشق شبیه هم می شوند
جان دلم میخواهم حواسم را از تو پرت کنم
ولی نمیشود که نمیشود
در حواس پرتی هایم هم تنها تویی که پیدایی
غصه های کات دار و سرکشت سمت من است
شادی بعد از گُلَت را با که قسمت می کنی...!؟
دوست داشتن تو،
پر تکرار ترین چیزیست که خسته کننده نیست.
شاتوت نوبرانه من از
باغ پیرهن
بردم شبی که چشم تو
درخواب ناز بود
گل کرده بود
نسترن سرخ برلبت
من بردم آنچه درد مرا
چاره ساز بود
قلب خود گم کرده ام،
در یک نگاه
در یک نظر
در چشم تو
مواظب خودت باش جان من ...
این روزها دلم هزار بار در نبودنت میلرزد، انگار هرثانیهاش بوی دلتنگی میدهد.تو که نباشی، همهچیز بیرنگ میشود.
یادت نرود، ما هنوز جاهای زیادی هست که باید باهم برویم. باید یک روز غروب کنار دریاچهی زریوار بنشینیم، سکوت کنیم و به صدای آب گوش...
صبح است و دلم پر از هوایِ عشق است
چون بلبـــلکان پر از نوایِ عــــشق است
سرشارِ غـــزل هســـتم و دل، کوکِ غزل
این کوکِ دل و غزل ، عطایِ عشق است
کجای این دنیا نوشتهاند عشق گناهه؟
که اینطور همه دست به دست هم دادن تا ما رو از هم جدا کنن…
انگار بودن ما با هم، خار چشمیه برای دنیا.
انگار عشق ما، گناهیه که باید تقاص پس بده.
بمیرم برات…
برای اون لحظههایی که بخاطر من غم توی دلت...
نه دلم میخواست کسیو بشناسم،
نه اعتمادی برام مونده بود،
نه حوصلهی شروع دوبارهای رو داشتم که تهش به یه خداحافظی ختم شه.
اما تو…
با یه لبخند اومدی،
با یه “حالت خوبه؟” که فرق داشت با بقیه،
با یه نگاه که قضاوت نمیکرد،
با یه حضور که انگار همیشه...
میگن لانگ دیستنس،
اما من میگم:
بیپناهِ تو،
مانده در قفس…
قفسِ شبهام که بیتو صبح نمیشن،
قفسِ حرفهام که توی گوشی میمیرن،
قفسِ لمسهایی که
فقط توی خواب اتفاق میافتن.
صدات میرسه، اما آغوشت نه،
حست هست، اما دستهات نه…
و من،
میون هزار پیامِ تایپنشده،
دلتنگی رو هی...