متن عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقانه
بهش گفتم؛ بهترین لحظمون کی بوده ؟
گفت؛ دنبال بهترین لحظه ها گشتن وقتی که خود لحظه رو کشتیم چه فایده ای داره؟
سرم و انداختم پایین و تو دلم گفتم؛
تو هنوزم بهترین لحظه ی منی دیوونه
اما به قول خودش گفتنش چه فایده
العفو زلیخا
العفو!
که از تو
هزار چهره کشیدم
یکی از یکی زیباتر
آخر نمی دانی
نگاهِ تُهی بخشِ من به دیوار
نگاهِ تُهی بخشِ دیوار به من
این نگاه و آن نگاه
با ذهنِ شاعر چه می کند!
«آرمان پرناک»
مرا به یادِ مبارک هست؟
منی که منگنه می کردم
غروب را به گلوگاهم
دلم هوای گُلابت کرد
کمی بریز نگاهت را
که عصر جمعه پُر از آهم
هنوز پایِ رسیدن هست؟
هنوز سفره ی ما خالیست؟
به چشمِ آینه ها هر شب
شروعِ سوره ی تکویریم؟
بِکِش هجای غمت...
تو نباشی ، همه جا تنهایم
آریا ابراهیمی
کنار بروید
بروید کنار آدم ماهی ها !
موجِ انفجاری مهیب
مرا عجیب گرفته
باید
به خطرناک ترین حالت
در آغوشِ عروسِ دریا
آرام گیرم
«آرمان پرناک»
میانِ بغضهایِ شبانه
دلم خوش است
به نورِ ستاره ای کوچک
در سیاهیِ شب و ابرهایِ
بهم گِرِه خورده که امید می دهد
به قلبِ ترک خورده ام.
آگرین یوسفی
آمدنت
قصه ی پیوستن دو خط بود
دو خط موازی
که به جنونِ هم می رسند
و در نقطه ای خیالی
همدیگر را قطع می کنند
در مسیرت
کلمات می رقصیدند
حروف از هم می گسستند
و جمله ها
در فاصله ی بین نگاه هایمان
بازنویسی می شدند
لبخند تو...
در خطوط لبخندت
شعرها جان می گرفتند
و در نگاهت
حروف
از مرزهایشان عبور می کردند
تا داستانی بی پایان بسازند
داستانی که
در آغاز هر جمله
به تو ختم می شد...
فیروزه سمیعی
سکوت
قطاریست که با چشمان باز می گذرد
و ایستگاه ها
مسیرهایی که هیچ وقت به مقصد نمی رسند
اما در این میان
قلب من
همچنان صدایت را می شنود...
...فیروزه سمیعی
تو نقاش لحظه ها بودی
من شاعر رنگ ها
زمان در گذر بود
و رنگ ها بهم می ریختند
ما در میان دو بوم
و هوایی که از دست رفته بود
دست هایمان از هم دور می شدند
اما لحظه ها هنوز در هم تنیده ی عشق
این رقص همیشه...
کدام خاطره
از عطر آغوش تو می گذرد
که این چنین
چشمانم به شوق می گرید
کدام ستاره
در شب های تاریک
از نگاه تو روشن می شود
که من هر شب
خواب را
به امید دیدنت
به آغوش می کشم...
....فیروزه سمیعی
بعدتوقلب عاشق قلب نمیشه لحظه ای توی سینه بندنمیشه قلب توواسه من تنگ نمیشه قلب من واسه توتنگه همیشه
باشد که نباشد
من ام از دیدن تو
و
همینم کافیست...
✍️آدل آبادانی
از شومینه ی کلبه ی تنهایی ام
ملال اوج می گیرد
و در آسمان بی مهتاب شب
می نویسد
حالاست زمانی که باید برگردی.
✍️آدل آبادانی
ای عشق
چه روشن است
که آموزه هایم علف هرزیست
بپای...
چشم هایت قصه دیگریست ...
من پروانه می شوم
می نشینم روی دستت
در این باغ خشکیده
که زمستان لانه ساخته
و تنها ردی از عطرِ خاطرت
در هوا باقی مانده است
لبانم گم می شوند
در سایه ی نوری که
در میان تاریکی می سوزد
چشمانت
دریاچه ای بی نهایت از راز
که در...
(یلدا)
عمرت به بلندای شب یلدا باد
مینای دلت ، گستره ی دریا باد
یک قطرہ مرا نظر کن از ساغر دل
تا زنگ غم از آینه ی دل ، وا باد .
سید محمدرضا شمس (ساقی)
پاییز در باد
یاد تو بر لبانم
غم را می برد
🍂
آیا سایه ها
در چشمانِ بی پایانِ تو رقصیده اند؟
یا شاید آینه در نگاهت گم شده؟
که لبخندت در شبِ یلدا
طوفانی به رنگِ عشق می سازد...
....فیروزه سمیعی
ای عشق
پاییز اگر می رود
غوغای لبخندت
در یلدای دلم
جاودانه است...
....
فیروزه سمیعی
در غوغای طوفان
تو بودی
عشق و ایمان
مثل یک پرنده...
....
...فیروزه سمیعی
پاییز می رقصد
با برگ های افتاده
من در سکوت
طوفان بی صدا
در دل شب
یاد تو
خوشبختی ام بود
....فیروزه سمیعی