متن غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غمگین
پشت پنجرهی حنجرهی تنهایی
یک نفر
تا همیشه
به یاد توست
و بی صدا
اشک میریزد...
در شمارش معکوس زندگی،
دقیقههایی بیتاب،
نفس میکشند...
ابرهای خسیس،
باران را دریغ میدارند؛
و در تکدّیِ کاسههای تفتیده،
در حسرتی نمناک،
هیچ نمیگذارند!
"ویرانی عشق"
عشق، شهری بود که بر ستونهای رؤیا بنا شد،
کوچههایش را عطر وعدههای بیپایان پر کرده بود،
و در هر پنجره، خورشید بیقرار طلوع میکرد.
اما بادهای ناگفته از راه رسیدند،
سایههای شک بر دیوارها خزیدند،
و بارانهای بیهنگام، رنگ از دیوارهای امید شستند.
خانهای که با دستهای...
و شاید تو نمیدانی...
و شاید تو نمیدانی که دلتنگم
اسیرِ دامِ تقدیر و نیرنگم
دلآزرده ز روزهای بیرنگم
و شاید تو نمیدانی که بیتابم
چو صحراهای خشک و تشنهی آبم
اسیرِ مه، چو ماهی زیر مهتابم
نمیدانم، نمیبینی که بیرنگم
گرفته زخمها بر قلب و بر چنگم
شکسته چون...
"قاصدک"
قاصدکی که از دامنِ باد گریخت،
رازِ دلش را به هیچ خاکی نگفت،
بر گردابِ سرنوشت چرخید،
تا شاید دستی، سرنوشتش را از هوا بگیرد...
در گوشِ شب نجوا کرد:
«سرنوشت من وزشی بیقرار است،
نه آغاز میشناسم،
نه پایانی که در آغوشش آرام گیرم.»
و باد، تنها شاهدِ...
من تو را حس میکنم هر روز و هر شب ای عزیز
گرچـه از یــادت مــــرا بـــردی و غــم دارد دلــم
هر بار که گفتم گذشت
گرفتار دیگری شدم،
زندگی گذشت ندارد،
آمده ام که هی مبتلا شوم..!
زندگی…
چون دریایی خفته در آرامش،
که ناگهان در آغوش طوفان، خشمِ پنهانش را آشکار میکند.
ما، قایقهایی بیلنگر بر موجهای سرکش،
تنها چراغمان، امیدی خاموش و روشن در دل تاریکی.
باد میوزد،
میکوشد ما را به گرداب بیپایانی بکشاند،
اما مگر نه آنکه طوفان، آزمونِ استقامت است؟
ابرها میغرند،...
"خاله رویا"
رویا… نامش بوی خیال میداد، رنگ امید داشت، طراوت بهار را با خود میآورد. جوان بود، مثل صبحی که هنوز از نور لبریز نشده، مثل شعری که تنها نیمهی اولش نوشته شده و باقیاش در رؤیا مانده.
آمد و در دلها خانه کرد، با خندههایی که مثل پرواز...
دست بردم به خودم تا که خودم را بکشم
شاید از درد خودم را به عدم وا بکشم
خسته برگشتم از آن مرزی که بین من بود
و خودم را به تهِ چشمان خودم دفن نمود
کوه پدر /کتاب سرمای اتش/نویسنده ارام اتور
صخره ای هیچکس را نمی پذیرم، وقتی که پدر کوه است.
باورم به صخره ها فرو ریخت، همیشه گویی به باد تکیه داده ام.
محتاطانه و بی انتظار می ایستم؛ حتی اگر بگویند سخت ترین صخره ی جهان پشت من ایستاده برایم اعتباری...
دل گرفتهام، مثل آسمانی که ابرهای تیره بیاجازه مهمانش شدهاند. اشکهایم بیوقفه میبارند، بیآنکه کسی بفهمد این باران بیصدا از کدام ابر اندوه سرازیر شده است.
هر قطره اشکم حکایتی دارد، قصهای از غمی که در سینهام خانه کرده، شبیه برگهای پاییزی که بیهیاهو از شاخه جدا میشوند و در...
قــول دادی که بـیایی و بمانی پیش من
پس چه شد یار دل آزارم، دلم آزرده شد
تو چه دانی
که مرا خواهد کشت،
دست تو،
تا که بگیرد دستی...
خدا حافظ ،
ای که رفته ای !
ولی نرفته ای
از دلم برون...
چنان دلتنگی و تنها
کو مونس ؟ !
کو یارت ؟!
که عمری در پی اش خوانی
به صد آهنگ حیرانی
تو با گیتار و یک جاده
تو و این حال بی تابی
چه داری
در نهان ای دوست
که می خوانی بگو با من
ادم خواران عاشق سرمای اتش
در پستوی خانه نفرین شده، عزیزان گوشت مرا ذره ذره به دندان میکشند و صدای جیز جیزش سوار بر بوی تعفن جنازه ای زخمها و مردگی های اهالی، خود را به گوش هایم می رساند. و از من میخواهد که تمامش کنم.
اما من این...
گشته ویران قلبِ من چون ارگِ بم از دوریت
مشکل اســت آبادیش با این همه دلتـنگی ام