جدید ترین متن ها و اشعار
زیبا متن: مرجع متن های زیبا
- خانه
- متن ها
مثل آن ماهی افتاده به دام صیاد.
من به دام نگه یار گرفتار شدم.
کاش پیدا شود، آنکس که دلم را برده.
کاش در آغوش تو تحویل شود سال جدید.
خبر داری که چشمان سیاهت
شده عشقی پنهان در وجودم.
ما را همین بس که تو در خاطره مایی.
چشمانم تشنه ی عشق بود،
کاش از چشمانت عشق چکه نمیکرد.
به نام حضرت عشق
بوی گل و سبزه و سمن و نسرین
بوی عشق و دل و دلداده و پروین
صنما قبله نما جان ودلم را به فدایت
که چگونه قدحی داده ای بامهر و وفایت
که طبیعت شده زیبا از لطف و نگاهت
دلدارا *حول حالنا* خواهیم از لعل...
قرار ما به بهاری چو گلستان باشد
که واژه در نفس باد، غزلخوان باشد
همان دیاری که از عطر سخن لبریز است
ز حرفهای زمینخورده، گلستان باشد
گره زنیم به سبزه، دست در آغوش بهار
که این نسیم به شادی، نوسان باشد
ز زیر چشم تو شعری به طرب آغازد...
میدانم
نهنگ هم میشدم
دریایم به ساحل نمیرسید
و من
در این رُمانِ عمیق
در جستجوی آرامشی بیدریغ
روز و شبها را
خط به خط شنا میکردم
میدانم
نهنگ هم میشدم
اندوهِ آوازم را
پایانی نبود...
چرا فکر میکنی مردها گریه نمیکنند؟
به کفشهایم نگاه کن
که چگونه دست میگذارند
روی نقشهی مخدوشِ این شهر
که چگونه شهادت میدهند
خیابانها به بنبست بودن
و پیادهروها به تلوتلو خوردنشان
چرا فکر میکنی مردها گریه نمیکنند؟
چقدر روی این تخت
فکر کردن میچسبد!
فکر کردن به یک بیداریِ طولانی
فکر کردن به ماورای رویا
به صدای پایی
که بلند بلند گام بر میدارد
به دستهایی
که از کنترل خارجاند
به تلویزیونی که قادر است
با صدای نامفهوم
جای خالیِ حرفهای دلخواه را
در گوش پُر کند...
ز تیغ کین، دل عالم به تاب و تب افتاد
شکست ماه و زمین در غم عجب افتاد
شبی که تیغ ستم، بر جبین حق آمد
ز خونِ پاک ولایت، سپهر در شب افتاد
ندا ز مسجد کوفه، به آسمان برخاست
که عدل مطلق حق، در غروب شب افتاد
ملایک...
اینو به خاطرت بسپار؛
همیشه به آدما
به اندازه ای محبت کن
که بعدش مجبور نشی
ثابت کنی که یه احمق نیستی
ماندگانیم و به گور خویش زندانیتر از مرده
در حصار یادها، تنهاتر و ویرانیتر از مرده
آن که رفته، رفت و از این خاک، بار اندوه خود برداشت
ما که ماندهایم، در هر لحظه، بارانیتر از مرده
زندهایم و خسته از این زیستن در خاک بیمرزی
گم شدیم در خویشتن،...
❉᭄͜͡زمستاט چمـבاט بـہ בست ایستاבـہ است..
بهار בر ،راه..
چـہ رویاهایے בاشتیم کـہ گذر ....
چـہ اشک هایے کـہ از سر شوق و غم باریـבیم
چـہ حقیقت هایے کـہ برایماט روشن شـב
چه آرزوهایے בاشتیم کـہ بر ؋ـراز آسماט ها رها کرבیم
چـہ عزیزانے کـہ هم آغوش خاڪ
چه شب...