متن پدر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات پدر
پدر، قصیده ای است نانوشته؛
ستونی که خستگی در قامتش پنهان می شود اما شکوهش هرگز فرو نمی ریزد.
پدر، آرامش بخشی است که طوفان ها را از شانه هایمان می زداید.
قدم هایش اطمینان، نگاهش فانوس، و دستانش نقشه ای از مسیری است که بی صدا برای ما پیموده...
هر روز موهای سپیدش بیشتر می شد
با چین پیشانی پدر هی پیر تر میشد
دریاچه ای پشت نگاهش داشت؛ با هر غم
چشمان کم سویش همیشه پر گهر می شد
وقتی پُر از قَد قامَتش میشد دهان صبح
از اشک چشمش گونه ی سجاده تر می شد
هر روز...
در سینه اگر مهر علی را داریم
باید که دل از غیر علی برداریم
در مکتب او واهمه از مردن نیست
شاگرد کلاس میثم تماریم
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
گاهی سرخی یلدا چون شب سیه تاریک و بی روح میشود
گاهی چون دلم تنگ تو میشود همه ی عمر زمستان میشود
چشمانت،
دریاهایی بودند که طوفان های درد را در خود غرق می کردند،
در سکوتشان، تمام فریادهایمان دفن می شد.
دست هایت،
ریشه هایی بودند که در دل خاک، تمامی سنگینی دنیا را به دوش کشیدند،
تا من در آسمان های بی دغدغه پرواز کنم،
بی آنکه از درد های...
پنجره ها ؛ آیه هایِ دلتنگی اند
گاهی باز می شوند و آماجِ خاطره می آورند
گاهی بسته می شوند و قفلِ اندوه می زنند،
پنجره هایِ خانه یِ قدیمی ما ؛ هنوز باز است
و مادرم هرزگاهی با نگاهِ دلبرانه
برای پدر ؛ که در گوشه ای از حیاط...
مردی می گفت:
قبل از طلوع آفتاب از خانه بیرون می زنم
نیمه های شب با جسمی خسته
بعد از یک روز سخت کاری به خانه می رسم
همسرم را در آغوش می گیریم
فرزندم را می بوسم
و پس از مدت کوتاهی از شدت خستگی
بخواب می روم
و...
گر سیاست طلبان
بگذارند که بابا برسد نان می داد
اگر از جنگ گذر می کردیم
کودک از داغِ نبودیِ پدر
سر صبح ؛ جایِ تحصیل و خوشی سرگردان
می شود راهی این شهر مریض
چه بلوغی شود این بی پدری
کودکی با حسرت
کودکی از سر بی مهری ما...
پدرم دریاست و مهرش بی انتهاااا
نویسنده المیرا پناهی درین کبود
پدرم ساقی نبود،ولی خیلی برام عرق ریخت
پدرم در کودکی به من آموخت؛ خوشی کوتاه مدت است قدر آن را در لحظه باید دانست، نمی دانستم خود پدر یک خوشی کوتاه مدت است.
مریم بیانی
۱۴۰۳/۰۱/۰۵
پدر عزیزم، روزت مبارک
تو که عشقت چشمان ما را درخشان می کند
تو که همواره با مهربانی ما را تقویت می کنی
مانند یک نور بزرگ و پر انرژی هستی
روزت مبارک، به پدری که گران ترین نعمت زندگی ماست
خداوندا! سفرهای پدر را
هماره، بی خطر کن؛ بی خطر کن!
چون او، بی حد، به فکرِ خانواده ست،
خودت، کارِ پدر را پرثمر کن!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (برشی از یک چهارپاره)
سحرگه که: همه، در خوابِ نازند،
پدر، فکرِ نیازِ بچّه ها هست؛
اذانِ صبح، بعداز یک نیایش،
مهیّای سفر، از دل سَرا هست...
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (برشی از یک چهارپاره)