سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
دوباره تو پلک زدی و شبم یلدا شددوباره وعده ی دیدارمان به فردا شدآه ما قرارمان وقت گرما بودباز تو نیامدی و فصل سرما شدمحمد عاشوری...
یلدااگر نباشد یار،بلندتر بودن شب ،آید به چه کار ؟آن دم را غنیمت شمار ،که باشی همنشین نگار.«هیچ»...
دیشب شب یلدا بود و من دم نزدم من که شیرین سخن مجلس فامیل بودم امیرعلی متشی...
هر نفس در غم هجرت شب یلداست مرالحظه ای فراق تو چون شب یلداست مراگر مجالی بگذارد غم نان ...!هر شبم با تو چو یلداست مرادفترچه شعر منپاییز ۱۴۰۲رباعی...
شب یلدا ز سَر آمده دوباره ...بگیر ای دوست ز جبهه ها کنارهنظری کن به انار دانه دانه ...مِی و مُطرب،نغمه های عاشقانهدفترچه شعر منپاییز ۱۴۰۲ دو بیتی...
آرزو کردم شب یلدا ، کنارت سر کنمرود بودم خواستم ، دریا ،کنارت سر کنمخسته از زخمِ زبانِ بادِ پاییزم ، بیامرحمت کن این زمستان را ،کنارت سر کنم...
شب یلداست و دلم با ترانه ای عاشقانه می خواهد بلندتر از کوچه باغ های نسترن بخواند که تو، زیباترین راز این کهکشان بی کرانی. چرخ فلک به بهانه ی تو، کمی آهسته تر می چرخد تا نفس هایمان در هم آمیخته شود و زمان، در حضورت جاودانه بماند. این شب، طولانی ترین نجوای دل است به ستارگان، که تنها بهانه ی بلندی اش تویی..بیا برایم از عشق بگو، از شوریدگی های نابِ قلبت، که هر کلمه ات شعری می شود در گوش شب. بیا در کنار من، زیر طنابی از نورهای سرد و دور، و بگو که...
می شود سرخ تر از چشم خمارم باشد باغبانش بشوم باغ انارم باشد در شب ساکت یلدا بگویید به او در خودم یخ زده ام، فصل بهارم باشد...
دوباره تو پلک زدی و شبم یلدا شد دوباره وعده ی دیدارمان به فردا شدآه ما قرارمان وقت گرما بود باز تو نیامدی و فصل سرما شد ستوده...
من و غم های طولانی ، شب و یلدای تنهایینشستم با خودم تنها ولی انگار که اینجاییگلم با خود چه ها کردی نمیدانی نمیدانینمیدانی خطا کردی نمیدانی که رسواییمن و شب های تنهایی سراسر هر دو را جنگمدر این دنیای بی مهری چرا ای دل تو شیداییزدم بوسه به دیوانش که حافظ گوید از حالمبگفت ای دل تو گمراهی بسوزان دل به راه آییبکردم زیر لب نجوا همه ذکر از تو یا اللهمرا پیدا کنم یا رب دل اکنون سوخت می آیی...
به حریمِ لبِ احساس رسد سینه ی ما؛آن زمانی که نگاهت دلِ ما را ببرد!روشن از مِهرِ وفا می کُند او، شام دل و،این انارِ دلِ ما، تا شبِ یلدا ببرد!زهرا حکیمی بافقی، کتاب آوای احساس....
شبِ یلدای زلفت، شانه کردم؛به چشمانت نگه، مستانه کردم؛زمانی که: دلم لبریزِ «تو» شد،انارِ دل، برایت دانه کردم؛به لب هایت نهادم، مُهرِ لب را؛شرابِ بوسه را، پیمانه کردم؛زدم فال از کتابِ حافظ و باز،تو را از نو صدا جانانه کردم؛تمامِ حسّ قلبِ عاشقم را،به گردِ سینه ات، پروانه کردم؛تو را بوسیدم و بوسیدم از نو؛میانِ نبضِ قلبت، خانه کردم!شاعر: زهرا حکیمی بافقی، کتاب نوای احساس....
شبِ یلدا رسید و باز، بی تو،تمامِ چشمِ احساسم، به در شد؛سفر کردم، برای دیدنِ تو؛ولی حسرت، نصیبم زان سفر شد؛چرا که: رفته بودی، از شبِ عشق؛همه یلدای من، آن شب، هدر شد!شاعر: زهرا حکیمی بافقی (کتاب ترنم احساس)...
«تو» باشی و امواجِ نگاهت؛ ای کاش!«من» باشم و حسّم به پناهت؛ ای کاش!وقتی که به پایان، برسد، یلدامان،«دل» باشد و خورشیدِ پگاهت؛ ای کاش!شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)🍇🍉🍎🍒🍓🍊🍅...
چقدر بی تو احساس تنهایی میکنماین هم تنهایی دلگیر کرد مراهر شب تنهایی عاشقان یک شب یلداستکاش میشد شب یلدا به کنارم باشیمرحم این دل تنهاو بی قرارم باشیعمرتون صدشب یلدا بیتا...
شب یلداشب یلدا رسید اما نیامدبلند بالا...بلند بالا ...نیامدخزان آلوده فصل جنونمتسلی دلم، لیلا نیامدنمیدانم چه سرّی دارد امانشان از آهوی صحرا نیامدچراغ روشن بزم محبتنگاه چشم بی پروا نیامدبرای لحظه های بی قراریبه ناز فتنه شهلا نیامدانار و سیب سرخ آرزوهاشراب ناب روح افزا نیامدچه باید کرد با چشم انتظاریکه پیغامی از او حتی نیامدزمستان تا زمستان وای بر منبهار من اگر فردا نیامد♤♤♤فایل صوتی✍ علی معصوم...
دردانه ی آذر دختر زیبای پاییزآریبا تو هستم یلدا جان!دلتنگمدلتنگ تر از تمام سالهاو بی تاب و دل نگران نزدیک است وقت آمدنتتا چند دقیقه دیگر از راه می رسیاما منخسته ام خسته تر از آن کهبه پیشوازت بیایمو چون هر سال بگویم آمدنت به شادی امسال چنان تاریکیخیمه زده بر لحظه هایمکه من هم گویی مانند تو یلدای دیگر شدماما افسوس که یلدای مرا نوری نیستروشنایی نیستو سیاهی شبم را سپیده دمی نیست بادصبا...
ای چراغ شب تنهایی دلبی تو هر شب،شب یلداست ،بیا...
نشسته ام کنار تو! عزیز دلربایِ خوب! نگاه عاشقت بهار! دلم پر از دعای خوب...انار دانه می کنم به رسم فصل زندگیدوباره من! دوباره تو! دوباره ما! خدای خوب!دوباره رقص برگ ها، به ناز برف دل سپردتو دعوتی به بوسه و به عطر ماجرای خوب! بخند تا شروع رود! بخند با جنون من!بزن به قلب وسوسه! بیا در این هوای خوب...شبی که لحظه لحظه اش، همیشه شعر می شودپر است شهر و کوچه از ترانه و صفای خوبالهی از گل و غزل، بهشت باشد این جهانببارد عشق ...
از خانه ی ما بهار را دزدیدنددلگرمی عشق و یار را دزدیدندما فکر زمستان و شب یلدایمدزدان شب و انتظار را دزدیدند اعظم کلیابی بانوی کاشانی...
من در تعجب ام!مردم می گویند شبی هست که بلندترین شب سالدر چهار فصل سال است....پس چرا برای من نه فقط یک شب بلکه تمام شب ها در نبودنت شب یلدا شده است؟!...بگو که دوری منچنانت کردهکه چهار فصل سال برایت، همیشه یلداستیا اینکه یلدا در عشق توفقط یک شب نیست که تمامی یابد....برای دیدن توشهر را خالی خواهم کرد در شب یلدادروازه های آمد و شد را می بندم در زمانه ی نابهنگامهر روشنایی را خاموش خواهم کردکه چهره ی تو ر...
درخیالم، رویِ تو، غم را؛ پریشان می کندهمچو ابری ،دشتِ دل، را پر زِ باران می کنددرشب یلدا، تو را مهمانِ قلبم کرده ام آشیانم گشته چشمانت؛ که طوفان می کندچتر می بندم، که بارانت بریزد بر تنم ذره ذره عشقِ تو، دل را که، مهمان می کند چشم اقیانوسی ات، جانِ غزلهای من استآهوانه می خرامد؛ غصه درمان می کند نا خدایِ چشمِ تو، من گشتَم از سودای عشقیا که باشم، کافری؛ عشقِ تو، جولان می کند...
تو سرزمین نور نگهبانایی زیادی هرشب نگهبانی می دادند تا مبادا دختر صبح راهشو گم کنه!بین سرزمین عشق و سرزمین نور یه جنگل بود که دیو تاریکی اونجا زندگی میکرد، دختر صبح از غروب تا سپیده از جنگل سیاه عبور میکرد با دیو تاریکی میجنگید تا به سرزمین نور برسه! وقتی دختر صبح اولین نفسشو به درون شیپورش میدمید و شروع به نواختن می کرد با اولین قدم پا به سرزمین نور می گذاشت! یه روز که عاشقانه ترین شعرها گفته میشدند و همه جا پر از عشق و جنون و رنگ قرمز بود خبر...
هر چیزی باید سر جای خودش اتفاق بیفتد،قبول داری؟ مثلاً تگرگ، باید اردیبهشت را به دلواپسی بکشاند، گیلاس، جایش، چلّه مرداد است...برگها باید وسط مهر، با رویی زرد و نارنجی، بریزند روی سنگفرش خیابان، شب یلدا، پرده را که میزنی کنار،باید برف را ببینی که بی صدا می آید...و اما عشق...من می گویم تنها چیزی ست که نباید سر وقت بیاید! باید وقتی برسد که تو دست و پایت را گم کنی، ناگهان... سریع...بی معطلی...درست بخورد وسط زندگی...
شب یلدا اومد و دوباره اون هیاهوی همیشگی، دوباره اون دور هم نشستن ها و دوباره اون، گرمای صمیمی خانواده و دوباره خانه ی گرم پدر بزرگ و مادر بزرگ. و اون کرسی گرم گوشه ی خونه و اون کتاب حافظ که هر سال مثل همین ایام از طاقچه یا کتابخانه برش می داریم ،خاک نشسته ی روش رو پاک می کنیم و از حضرت حافظ مدد می گیریم، تا بتونیم فردای بهتری رو شروع کنیم .تو این شب همه دوست دارن بهترین خودشون باشن ،از سرایدار و رفتگر بگیر ،تا معلم و دانشجو دانش آموز و وکیل . ه...
شب، شب زیباست محفل ماشب ، شب یلداست همدل مابنوشیم و بخوانیم و برقصیمدریغا نیستید مهمان منزل ما...
هر شبی در غم هجرت شب یلداست مراکه به سالی به جهان یک شب یلدایی هست...
پاییز می رود و دلتنگی هایش را هم با خودش....نه!نمی بَرَد!دلتنگی اش می مانَد کنار دلتنگیِ تمام ثانیه های زندگی امدلتنگی اش می مانَد کنار سرمای شبهای زمستانمدلتنگی اش می مانَد برای تیره تر شدنِ شبِ یلدایم...نازنینم!تو بگو...دیگر چه جشنی؟ !چه یلدایی؟!وقتی که سهمِ من از بلندترین شبِ سالیک دقیقه بیشتر نداشتنِ توست!!به قلم شریفه محسنی *شیدا*...
یلدایِ بی توزمونه نذاشت تا که مالِ تو شَمولی من هنوزم به تو دلخوشَمدوباره یه یلدا که بی تو گذشتولی دل نذاشت بی خیالِ تو شَمبه دیوانِ حافظ تَفَاُل زدمبه شوقِ وصال وُ رسیدن به تومژده اِی دل که مسیحا نفسی...؟؟؟از این مژده، اِی دل؛ تو سَرزِنده شوشاید سالِ دیگه همین موقع هاکنار تو یلدا رو صبحِش کنمتمومِ غمامُ بدم دستِ بادتنِ داغِ عشقُ نوازش کنماگر چه دلم جِلوه گاهِ غَمهولی نااُمیدی خودِ مُردنهشاید فالِ من حالمُ خو...
شب زیبای پراز عشق مرا می خواند و نسیم پر امید مرا می جوید دل تمنای سکوتی پر معنا دارد و قلم درد و دلی سیر ز دنیا دارد چشم ها تار جهان تار ولی این دل تنگ به یقین حال و هوای شب یلدا دارد...
در شهر پراز همهمه و شادی و غوغاستیلداست، همان سنت دیرینه ی زیباست...با خنده، خداحافظی از سردی پاییز،با شوق بغل کردن رویایی فرداستجمع اند همه دورهم و چای براه استهم مثنوی و حافظ و هم فال و تماشاستدر خانه بساط غزل و قافیه جور استطی کردن نهُ ماه و، شب زایش یلداستفردا همه نوراست و سفیدی و سلامتخوش باش که آینده همینجاست و حالاست...
به دور از چشم نگران آبان پاییز و زمستان باهم یک قرار عاشقانه می گذارنددر شب میعادگاه در آخرین شماره آذر...پاییز در شب یلدابند عاشقانه ها، برگ نویس و خاطرات عشق بازی درختان با باران را به سینه زمستان می سپرد،و چمدان خیس را بدست گرفته و عزم رفتن می کند مهر بغض کرده با نگاهی غمگین آبان را در آغوش می کشد آذر با نیم نگاهی به زمستان دست تکان می دهد و با چشمان بارانی با وقار در مسیر سال قدم برمی داردمادربزرگ کاسه آب پشت پایش می ریزد و می گوید...
از دلم دل برده ای و از دلت دل می برمتو شدی عاشق ولی من باز هم عاشق ترماز دلم پرسیده ام حال دلم را بعد از آنگفت هر شب دلبری دارم کنار دلبرمعادتم این بوده بعد از سختی هر روز و شبخستگی از تن به لبخند تو در می آورمسوختم در آتش عشقی تماشایی ببینروی دستم مانده تنها مشتی از خاکسترمزندگی بالا و پایین دارد اما بی گماننیست غیر از خوبیت ای مهربان در باورمفصل پائیز است و شبهای بلند عاشقیدوست دارم ماه خود را بی ستاره بنگرمچ...
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد!یلدا آمد و اجناس گران خواهد شد!همسرت چند ورق لیست به تو خواهد داد!کل اعضای وجودت نگران خواهد شد!می زنی ساز مخالف دوسه روزی اما!عاقبت هرچه که او گفت همان خواهد شد!پول را با علف خرس یکی می دانند!فکر کردید که منطق سرشان خواهد شد؟!کل پول و حقوقت به شبی خواهد رفت!بر سر جیب بغل فاتحه خوان خواهد شد!؟ارس آرامی...
رد نکن گرمای دستم را به دردت می خورمکُنده ای پیرم که در سرما به دردت می خورمصورتم سرخ است با سیلی و دلخونم، ببین!من انارم، درشب یلدا به دردت می خورمبا عصای پیری ات بد تا نکن نشکن مراصبرکن امروز یا فردا به دردت می خورمموج وقت گریه فکر شانه های سنگی ستمثل صخره در دل دریا به دردت می خورمیک تفنگ سر پُر از شعرم درون گنجه اتشک نکن که آخرش یکجا، به دردت می خورمارس آرامی...
یلدانام دلتنگی های من است نوشته بر سر انگشتانم میان گیسوانت مو به مو آریا ابراهیمی...
چند رباعیتا چله نشین شب یلدا گشتیمآئینه لحظه های فردا گشتیمدر بازی کودکانه ای غرق شدیمآواره تر از سنگ چلیپا گشتیم¤¤¤سرگرم بهانه های فردا هستیمدلبسته ی اما و اگر ها هستیمما گمشدگانیم که در کوچه مهرجامانده ترین حرف الفبا هستیم¤¤¤بگذار ببینم ات که فردا دیر استپیغام تو هم رسیده اما دیر استاز فصل خزان تکیده ام، می دانیامشب خبرم کنی که یلدا دیر است¤¤¤سرشار تو ام خبر نداری آیا؟از کوچه ی ما گذر نداری ایا؟از پنجه خور...
یلدانام دلتنگی های من است نوشته بر سر انگشتانم میان گیسوانت مو به مو...
یلدا یعنی دلتنگی هر شبمدر طولانی ترین شب سال غرق در فکرگیسوان بلندتمو به مو ......
یلدا شدشبی که از تو ندارد نشانه یلدائی استدلی که از تو نگیرد بهانه سودائی استتب و خیال تو ای ماهتاب خاطره هاتمام پنجره ها را ترانه می سازد◇◇◇انار خاطره را دانه دانه کردی بازدوباره زنبق و سنبل به شانه کردی بازتفالی زدی و رقص نی نی چشمتنگاه آینه را دلبرانه می سازد◇◇◇اگرچه فصل زمستان رسید و یلدا شداساس و بزم محبت شبی مهیا شدبیا که کام فلک را به شهد جام عسلصفای برگ گلی نوبرانه می سازد◇◇◇سحر نمی شود آنشب که بیقرارت شد...
یلدا یعنی یادمون باشه ، که زندگی انقدر کوتاههکه یک دقیقه بیشتر با هم بودنمون رو باید جشن بگیریم شبتون به زیبایی انار خندتون مثل پسته لحظه هاتون عاشقونه و عمرتون به بلندیه یلدا یلداتون مبارک...
که توئیشب یلدای من و خاطره هایی که توییدل مشتاق من و منظره هائی که توئیخلوت یاد تو را پنجره ها می فهمندتا شعاع همه ی گستره هایی که توئیتا چه آید به سر پاکی این دلشدگانبه در مسلخی از کنگره هائی که توئیتا نیاید سحر و جلوه کند صبح سپیدمنم و شاهد این شبپره هایی که توئیآسمان جلوه ناز است و زمین غرق نیازرنگ نقاشی هر پرتره هائی که توئیزیر مهتاب شب و وهم و سکوت ابدیروح جامانده در این پیکره هائی که توئیمی رود دایره ...
می رسد یلدا زراه و پسته ها خندان ولی دست ها کوتاه و خرما بر نخیل عباس رئیسی...
یلدا یعنی بهانه ای برای در کنار هم شاد بودن و زندگی یعنی همین بهانه های کوچک گذرا یلدا مبارک عزیزم...
مگر می شود آدم دلش برای این ترافیک های سنگین ، هوای آلوده و شهرهای ساده تنگ شودآخر چه چیز اینجا دلتنگی دارد که از آن سر دنیا بیایند اینجا ، هوس اینجا را بکننداما با خودم گفتم شاید دلشان حلیم داغ ساعت ۶ صبح بخواهد ، یا یک مشت نخودچی کشمش که مادربزرگ بریزد توی جیبشان ، بخواهند کنار جاده_شمال لواشک بخرند ، شاید دلشان کرسی شب یلدا بخواهد نه درخت کریسمس ، گفتم شاید قرمه سبزی های فرنگ هرچقدر هم خوب باشد به دهانشان مزه نمی کند ، شاید از سیگار های فی...
پاییز با تمام دلگیر بودنش با وجود مصیبت ها و دلتنگی هایی که مدام به رخمان کشید کنار تو آسان تر گذشت زمستان پیش رو هم،کنار تو گرما بخش خواهد بود آن یک دقیقه ی قبل از سحر های دلتنگیصرف آرزو کردن تو خواهد شدامشب چشمان من ، یک دقیقه بیشتر نم زده ی باران دلتنگی توست و من یک دقیقه بیشتر از همیشه دوستت دارم! یلدایت مبارک!نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
❤عزیزترینمقصه ی رفتن ها، صد شبِ یلداست...همه ی ما دیده ایمشنیده ایمدلتنگی ها را حس کرده ایمآمدن ها اما، قصه ای ندارندآمدن ها به اندازه ی یک لحظه ، لبخندِ از ته دل، کوتاه اند...معمولا یاد کسی نمی ماند عشق، کِی به خانه ی آن ها سر زد!بیا ما لحظه ی آمدنِ عشق را جشن بگیریمبیا یادمان بماند کِی دلیلِ حالِ خوبِ هم شدیموآنقدر غرق این حالِ خوب بمانیمکه رفتن، از یادِ پاهایمان برود.حالبگذار در گوشت زمزمه کنم تا بدانیتو تا هم...
شب یلدابیا همسنگر دریاشویم تاهم آغوش و زهم پیدا شویم تاسرود موج دریا و طلاطمغزلخوان شب یلدا شویم تاغزلخوان شب یلدای عاشقدرون خویش ناپیدا شویم تاچو در بزم طلاطم صخره هاراشکسته عابر صحرا شویم تابریزیم درکویر وادیی عشقگهر زلف شقایق ها شویم تابنوشیم لب به لب پیمانه ی همدمی مدهوش و هم شیدا شویم تاسوار مستی و دیوانگی هاسپار طرفه ی فردا شویم تا...
وقتی بچه بودماز بابام پرسیدم چرا شب یلدا دور هم جمع می شیم؟چرا خود یلدا نمی آد کنارمون باشه؟بابا اصلا این یلدا یلدا که می گن کیه؟ تا حالا دیدمش؟بابا یک لبخند چاق و چله زد و گفت: چند روز دیگه می آد،خودت باهاش آشنا می شی.گفتم: بابا مامان هم می دونه کیه؟گفت: یلدارو همه می شناسن.بعدش دیگه چیزی نگفتم، منتظر بودم وقتش برسه ببینمش. ببینم واقعا کیه که همه مشتاق اومدنش هستن. بچه بودم؛ نمی دونستم روی شبا هم اسم می ذارن. نمی دونستم یه شبایی می...
شبِ یلدا نزدیک استپائیزی که منتظرش بودیددارد تمام میشود ...مگر قول نداده بودید در پائیزِامسال عاشقانه ای را رقم بزنید؟!چه شد؟!باز هم جرأت دوستت دارم گفتن را پیدا نکرده اید؟!پائیز امسال که با تمامِ بی بارانی اش گذشتاما بعید میدانم زمستان بی برف و باران باشد. ..زیر یک چتر تنها؟!!!.......