سه شنبه , ۱۱ بهمن ۱۴۰۱
بهش گفتم یکی رو نام ببر که بیشتر از همه تورو زندگی کرده باشه؟بدون مکث گفت: مادرم.گفتم: یکی رو نام ببر بیشتر از همه غصه اتو بخوره؟چشماشو بست و گفت: مادرم.گفتم: یکی رو نام ببر که خوشحالیات براش یه دنیا ارزش داشته باشه؟بازم گفت مادرم!گفتم: یکی رو نام ببر که...پرید میون حرفمو گفت:نپرس که هرچی بپرسی جوابش برای من فقط یک کلمه اس. مادر! مادر خوشحالیه، خوشبختیه، غمه، لبخنده، اشکه، گریه اس، قهقه اس، میدونی...اصلا انگار مادر همه چیزه. و د...
مادر،از همه ما ضعیف تر بود؛ نه بخاطر غصه های مشترکمان، بلکه بخاطر غصه های خصوصی هر کدام از ما که خورده بود......
برای مادرم که هر سحرگاه ناله ی آب در سماورش و ربنایش در نماز صبح بیدار باش من بود-راه کوتاه سفر طولانی -دفتر نخست- مسیح طالبیان...
ای مقدس ترین قبله گاهم ای که در دلت رنج های بی کران داری ولی بر لبت جز خنده های گرم چیزی نیست.مادرم من به قربان تو رنجی که دل داری خنده ات را دوست می دارم غمت را بیشتر....
مادر چه قدر بوی تو خوبست...بوی آغوشت همیشه زحمت من بوده است بر دوشت چنان زلال و لطیفی که مطمئن هستم دو بال بوده به جای دو دست بر دوشت ولی به خاطر من بال را کنار زدی که با دو دست بگیری مرا در آغوشت که با دو دست برایم دو بال بگذاری به جای روشنی بالهای خاموشت که آسمان خودت آسمان من باشد که از بهشت بخوانم دوباره در گوشت آهای روسریت آفتاب تابستان! شکوفه ...
(بی همتا )قصه اش با همه فرق دارد ، دستانش با همه فرق دارد هیچ وقت حرف رفتن نمی زند هیچ وقت نمی رودهیچ زمانی نمی گوید این رابطه تمام شده تنها دوست داشتی هست که تا ابد می ماند هیچ وقت ترسی نداری که برود سراغ دیگریاو همیشه تو را می خواهد زشت باشی یا زیبا بد باشی یا خوب همه جوره تو را می پذیرد شک ندارم خدا را درونش می شود جستجو کرد فقط سرت را بگذار روی پایش زیر لب که دعایت کند معجزه اتفاق می افتد آغوشش هر روز شکوفه می دهد چشما...
مادر نور چشمممادر صدای طنین قلبممادر آرامش روحممادر تمام زندگیمدایکی خوشه ویستمتو گلێنەی هەردو چاوەکانمیکان گەی روح و روانم گولی باغی ژیانمهەر توم خۆش دەوە...
هر چقدر پیر یا هر چقدر جوان مادر همیشه مادر است ♥️❣❣🧿🧿🦋🦋🌱🌱🌱...
مادر. مامان. آنا .دا.فرقی نمیکند به هر زبانی به هر گویشی نام مادر همیشه زیباست مامانم دوستت دارم .....🦋🦋🦋🦋...
مادربین خوبان همیشه تک مادریار و غمخوار و بی کلک مادر خانه از عطر بودنش روشنگل خوشبوی مشترک مادر سوی گهواره می رود تا کهبه تکان آورد فلک مادر مثل تندیسی از وفاداریعاشقی را زند محک مادر زندگی شاهد ترانه اوستصد گل و باغ و شاپرک مادر تا که اشکی زداید از چشممکاش می زند مرا کتک مادر قد کشیدم که شادمان گردیای فدای تو!...دخترک! مادر♡♡♡✍علی معصومی...
مادرشعر مادرمادر دارم مهربون مهربون و همزبونوقتی میخونه نمازموقعِ راز و نیاز؛میخوام که پروانه شم🦋پَر بزنم به دورشپَر بزنم بشینمروی گلِ چادُرش🌸منم کنارش باشم منم بخونم دعامنم مثه مادرمحرف بزنم با خدا🤲:بگم که شکرت خدا که آفریدی منوهمینکه بِم جون دادینعمت مادر دادیازت میخوام خدا جون🙏همیشه خندان باشههمیشه شاد و خرّممثلِ بهاران باشه🌹🌱تومشکلات وسختیادعاش همیشه بامنههمه اینو خوب میدونیم...
من فقط یه عشق دارم که صداش میکنم مادر...
ماندگارترین صدا درگوش من صدای موسیقی لالایی توست مادر نسرین حسینی...
آسمان دامانش بودو ستاگان آن گل های آن،سیب سرخ چشم هایش بودو جاذبه نیوتن جذابیت آن،روشنایی خانه به بودنش بودو برق ادیسون بهانه آن،دلهره هایش به معنای عاشقی بودو مجنون شاگردآن،نام آن خورشید مادر بودو زمین پروانه ای به دور آن....نوشته:نگین رازقی...
دست هایتضریح من استدست هایی کههمیشه حاجت می دهندپیشانی ات تنها جایی استبرای با خدا سخن گفتندریای ثواب است چهره ی نورانی اتای تویی که آغوشتدری است از درهای بهشتبهشت بوسیدن پای توست مادرممجید رفیع زاد...
از پشت پنجره ای که شیشه هایش کمی عرق کرده بود در انتظارش بودم با خود تفکر می کردم زن ها چقدر عجیبند در عین مهربان بودن قدرتی در وجودشان است که ستودنی ست آنها حواسشان به همه چیز هست چند کار را باهم انجام می دهند و به طور شگفت انگیزی تمرکزشان را از دست نمی دهند همه ی کارهایشان پیش می رود مادرم همیشه حواسش به من هست در حالی که با خاله ام سخن می گوید و پیاز ها را در ماهیتابه تفت می دهد برای شام شب با همه ی این ها دلواپسی هایش برای پدرم شرو...
نمی دانم درد بی مادری چگونه ست!اما وقتی مادر در خانه نیستشهر هم از شلوغی خالی ست.شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز) برگردان: زانا کوردستانی...
قامت مادر...بر بلندای قامتت مادرکه هنوز عمری باقی ست...هزار حرف نگفته در نگاهتشکر ...میخوانم1401/06/20...
مادرم,تو زیبا ترین سروده بزرگترین شاعرانی چگونه عظمت تو را توصیف کنم(تو پیامبر احساس و عشقیتو خورشید مهربانی,که بی هیچ چشم داشتی به من گرما می بخشیتورا حتی بیشتر از خود دوست میدارمتو دلیل زیبایی این دنیایی زاد روزت خجسته باد...
کاش زندگی از آخر به اول بود،پیر به دنیا می آمدیم سپس در رخداد یک عشق جوان می شدیمسپس کودکی معصوم می شدیم و در نیمه شبی با نوازش های مادر آرام میمردیم...
از آرامش پرسیدند، عشق را گفتم؛ از فداکاری پرسیدند، عشق را گفتم؛ از محبت پرسیدند، عشق را گفتم؛ از زندگی پرسیدند، عشق را گفتم؛ و از عشق که پرسیدند بی درنگ، مادرم را گفتم :)!...
فردریک بکمن خالق کتاب بریت ماری اینجا بود با این جمله قشنگ کتابش را به مادرش تقدیم میکند(تقدیم به مادرم که همیشه حواسش بود که من غذا توی شکمم و کتاب توی کتابخانه ام داشته باشم)...
مادر تجلی لبخند خداست ؛همانقدر ناب ، همانقدر مهربان...آریا ابراهیمی...
مانند مادری که در نقش فرشته ،دندان های شیری افتاده ام را شب ها با هدیه جایگزین می کرد ؛خدا را باور دارم. خدایی که در نقش رفیق،آرامِ جانِ روحِ زخم خورده ام می شود.- کتایون آتاکیشی زاده...
تلخی عشق از تظاهرهای شیرین بهتر است سیلی مادر کجا و بوسه ی نامادری!...
مادر اگرچه نقطه ندارد در صف حروف مردیست آهنین که نقطه پرگار عالم است این گل که مثل و مثالش بشر ندیدحوریست مه جبین که به ظاهر چو آدم است میثم آرائی درونکلا...
مادر...مادرم ای خاک پایت سرمه چشمان منمهر تو پاینده باد و عشق تو درمان من1401/03/24پیروز پورهادی...
مادرش هنوز سیاه می پوشدمادر، مادر استچه فرقی می کندکه فرزندش را چگونه از دست داده باشدبا بیماری یا تصادفبا گلوله یا طناب داردر خط مرزی یا حیاط زندانچه فرقی می کند در خاک سپاریشعده ای زیاد حاضر باشند یا غریبانه و در خفا با او وداع کرده باشد....مادرش هنوز سیاه می پوشدنه در فراق فرزندشکه در عزای خودشاو پیله ایست جامانده بعد از پرواز پروانه اشآری مادرش تا ابد سیاه می پوشد....مادر بودن تجربه دردناک ترین عشق دنیاست........
تو مهرت، ذاتی و عشقت خدایی دلت، دریا و از عالم ، جداییتو هر لحظه، دلت بی تاب فرزند وجودت، پاک و با عشق بسته پیوند تو مثلِ ابر، هستی پر ز بارانکه در تو، یافت معنای بهاران تو سیمایِ ملائک در زمینی در این دنیا برایم بهترینیشنیدم نیمه شب ذکر الهیکه میخوانی به زیر لب تو گاهیتو صبرت ،صبرِ ایوبِ پیمبردلم هر لحظه سویت می زند پر تو ای مادر، نامت؛ همچو ساقیدر این دنیا، مقدس؛ هست و باقیزمانه، کرد بهارت را خزانینما...
عمیقاً به یه عشق واقعی از جنس بوی بغل مادر نیازمندیم...
قسم به دانه ی تسبیح مادرم که هنوزتمام قلب و وجودم پر از بهانه ی توست...
من بی واژه تو را سرودم مادر.جایی که تو نفس میکشی،جایی که ردپاهایت را میگذاری،هیچ کویری خشک نمی ماند.هیچ ابری بدون گریه نمیبارد.از روح به جان به من نزدیک تری.حس زیبایِ نگاهت،بوی عطرِ خوشِ گوشه ی لبانت،انگیزه ای برایِ راه رفتن بر روی سختی ها ایجاد میکند..هرجا اسمت را نوشتم،به هر سمت موهایت را شانه زدی،به هر سو انگشتانت را تکان دادی،امید در دلم جوانه زد..."قشنگ ترین هدیه خدا دوستت دارم"❤...
بهشتِ من اینجاست...مادرم...من در کنار او وهرم نفس هایش،خوشبخت ترین آدم دنیا هستم...!بهشتِ من همین جاست؛آغوشِ مادرم... ....
سیدها سادات ها بیایید این ور بازار❤ای ماه تمام از همه بهتر منای مهر مدام،سایه ی بر سر منمن سیدم و مادر سادات توییآه ای همه افتخار من مادر من...
مادر شدم عشق پاک را فهمیدم من عاشق سینه چاک را فهمیدم وقتی به زبان کودکی مادر گفتمن فرقِ بهشت و خاک را فهمیدم...
خواستم پهن کنم بستری از گل مادرزیرِ پای تو که خود بهتری از گل مادرعاشقِ سایه ی افتاده به خاکت هستمسایبان است که می گستری از گل مادرمی نویسم غزل از جنسِ نگاهت هرروزمی کنم پیشکشت دفتری از گل مادراینقَدر با ادبیات کلنجار مروصرف کردم شده ای مصدری از گل مادرمثلِ پروانه به گِردِ تو فقط می چرخمتو که داری به سرت مَعجری از گل مادرتا بهاران به سرت تاج طلا بگذارددور تو حلقه زده لشکری از گل مادرچقَدَر چادرِ گلدار به تو می ...
تنها ترین بهانه برای زندگی ست مادر...
بوی بهشت می دهد ،دامن پاک مادرم جمله به جمله عشق شد، از نوک پا تا به سرم بوی خدایْ می دهد با تو حوالیِ دلم خدا همیشه با من است به خاطر تو مادرم سجده پس از خدای من، حج من و نیاز من به کعبه احتیاج نیست تو قبله ای و باورم به اعتبار بودنت ،خانه همیشه سرپناست شاه غم و غصّه ی من ،ای شاه بیت دفترم گل های رو پیراهنت، شکوفه می دهند هنوز ای بانیِ فردوس من ، ای رود باقی کوثرم...
با شَعَف، در جمع یاران، گفته ام در وصف او: همدمم،آرام جانم، تا قیامت یاور استطعنه میزد مدعی، کو آن رفیقت؟ همدمت؟گفتمش ای بی خبر، تنها رفیقم مادر است. زهرا مولوی(هما)...
مادرم قهرمان هستی من بوسه بر قلب بیکرانه ی تو تا ابد در دل زمان جاریست قصه ی عشق صادقانه ی تو...
مادرم، آن روزگارِ بودنت، یادش بخیربا نگاهی مهربان خندیدنت یادش بخیردرد دلهایی که با تو می نمودم گاه گاه...گوش جان دادن، عزیزم گفتنت یادش بخیرقصه ها گفتی برایم از غم جانکاه عشقمادرم، سلطان غم، غم خوردنت یادش بخیرتو که خود دریای غم بودی ولی هنگام غمهمدم و سنگ صبورم گشتنت یادش بخیربا همه نامهربانی ها و رنج روزگارآن صبوری ها و آن بخشیدنت یادش بخیرراستی آن شب که گفتی خواب بابا دیده ایگفته بود او هم به تو خندیدنت یادش بخ...
گوینده ی قصه های شیرین مادر خیاط لباسهای چین چین مادر بازیگر نقش اول زن همه عمرشایسته ی سیمرغ بلورین مادر...
قلمم پیوسته به ساز احساسم رقصید و نوشت.هر دم که خواستم پا در رکابم شد. پا به پایِ دلم آمد و کو به کو قاصد سِرِ حُقّه اش شد.ولی نمی دانم در لامذهبِ دهلیز دوست داشتنت چه خبر می شود که هیچ وقت آنگونه که می خواهم به کام دلم نمی رقصد و نمی نویسد.وقت ها معطلم می کند. فکرم را به سخره می گیرد. تمام واژگان را در جست و جوی یک پاره استعاره ی در خور وجودت تفیتیش می کند؛ اما هیچ چیز نمی یابد.اصلا نظر قلمم را بخواهی، هیچ چیز در دنیا نیست که بتواند کثر...
مى خواست عشق را بِچِشاند به کامِ خلق با طعمِ شیر و شَهد و شکر، "مادر" آفرید...
مادرممادرم آنزمان که کودک بودروی پایش یکی عروسک بودآنکه عشق و عزیز مادر بودریزهِ میزهِ تمیزُ کوچک بود♡○○.○○○آن عروسک مکان ایمن داشتیک بلوز قشنگ بر تن داشتبین دستان کوچک مادرسرنوشتی مشابه من داشت♡♡○.○○○روی پایش تکان تکان میدادآسمان را به او نشان میدادگاه گاهی به شکل پانتومیمقطره ای آب و گاه نان میداد♡♡♡.○○○مادر ام محو آرزویش بودآب و آئینه در سبویش بود“ای فدایت شوم عزیز دلم”جمله ی حرف گفتگویش بود♡♡♡.♡○○کم...
ای که پاییز شدی تا که بهارت باشم باغ بی برگ شدی تا برو بارت باشم ای صدایت نفس خش خش گلبرگ خزان تا که دلتنگ شدی ، صبر و قرارت باشم دلم آغوش تو میخواهد و دستان تو را من که با هر نفسم ، عاشق زارت باشم پادشاه دل من ، آیت پر مهر خدا چه خوش است اینکه همه عمرکنارت باشم به فدای غم چشمان تو میگردم و باز در هجوم شب غم ، امن و حصارت باشم توگل تازه ی این باغ بمان ...
مادر خوبم ،آرامش قلبم روزت مبارک...
همرنگ طلوع آفتاب عشق استگلواژه ی شورو تب وتاب عشق استتوصیف شود اگر که مادر امروزبایست که گفت شعر ناب عشق است...
فرشته ها فقط در افسانه ها نیستندهمین جا هستندهمین حوالی... در خانه هایمان... کنار غم خانه های دلمان که هر وقت گرفت به دنبال آغوش گرم او گشتیمهر وقت شکستپشت دعاهایش خودمان را پنهان کردیمهر وقت اشکی از چشمانمان ریختکاسه ای شد برای جمع کردنشو دستهایش همیشه بوی دعای سر سجاده را می دادمادران فرشته های بی بال و پری هستندکه در همین حوالی اندرعنا ابراهیمی فرد...
در عالم کودکی به مادرم قول دادمکه تا همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم.مادرم مرا بوسید.و گفت : نمی توانی عزیزم !گفتم : می توانم ، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم .مادرم گفت : یکی می آید که نمی توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی .نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم .ولی خوب که فکر می کردم مادرم را بیشتر دوست داشتم .معلمی داشتم که شیفته اش بودم ولی نه به اندازه مادرم !بزرگتر که شدم عاشق شدم ، خیال کردم ...