یکشنبه , ۹ مهر ۱۴۰۲
فرزند خلف حیدرآب دردستان ماه ،شور و نوایی داردتارسددرخیمه گاه حال وهوایی داردهمرهت مشک پرآب وتوبمانی تشنهاین جوان خلف حیدر،چه وفایی دارددستها گشته جداازتن ،مشک بردنداناین عمو ازشرم طفلان ،چه اِبایی دارد!تیربرجانش نشست ومشک اوگشت تهیدل عباس شکسته، چه مسایی دارد؟داد زد آن دَم برادر:آه عباسم کجاست؟پشتش ازغم خم شده اماخدایی دارداشک ازداغ برادربیقرار ازچشم ریختناله و آه و غمِ دل چه صدایی دارد؟!زینب آن جامه دری...
با کار غلط خشم ز معبود گرفتند در درس ثواب نمره مردود گرفتند ای وای بر مقلدان متوکل !! کز زائر حرمش سود گرفتند...
به عشق روضه ی اربابدر ماه محرمیک قیامتگریه در راه استآنقدر که مزه یاشک حسین (ع)شیرین استمجید رفیع زاد...
یه عمر قیمه امام حسین (ع) خوردیم حالا فحش شو می خوریم ما پای عقیده مو ایستادیم...
جابر اینجا حرم محترم خون خداست هر طرف سیر کنی جلوه مصباح هداست غسل از خون جگر کن که مزار شهداست سر و دست است که از پیکر صد پاره جداست شهادت جان سوز امام حسین (ع) تسلیت باد...
روزِ عاشورا برای گریه نیستبیین پیام شاهِ عطشان را که چیستهر کجایی قد علم کن بر ستمتا ببینی گردن ظالم ، تو خماز عدالت گو سخن ای خوش زبانبی پناهان را تو باشی سایبانتن نده بر ظلم ظالم با گناهچون در آخر راهِ تو افتد به چاهحرف حق دائم بگو ، گر تلخ هستعاقبت ، چوب ستم خواهد شکستقسمتی از حرفِ عاشورا شد اینحجّتی بر این جهان باشد یقینشاعر نالان ؛ دلت از غم رهانکن عمل بر شعرِ خود در این زمانبهزادغدیری ، شاعر ک...
برویم ۲بشتابید از این بادیه کم کم برویمآب نوشیده و با چشمه زمزم برویممنزلی را که خدا قسمت ما کرد کجاستبه سر جاده این قصد مسلّم برویمما که تا کعبه ی میقات به پا آمده ایمبه سر عشق از این راه مجسم برویمقبله را مشعر باران بلا می باردچشم در دامنه گوهر نم نم برویمخاکریز دگری ماند و منای دگریبشتابید! که تا خط مقدم برویمبارمان جوهره آینه و شمع و گلستبهتر آنست که آهسته و نم نم برویمتیغ و شمشیر اگر سینه ی ما را بدردب...
حسین عبسته به زنجیر بلایم حسینای نفس آل عبایم حسینخاک رهت مهر نمازم شدهنام تو سرخط دعایم حسینگوشه چشمی، نظری، حکمتیای همه چون و چرایم حسینخانه تو ساحت مردانگیستآینه لطف و عطایم حسینماه محرم شد و ایام غمخونجگر بزم عزایم حسینمکتب تو محور ایمان ماستای همه هول و ولایم حسینجان تو و اینهمه آزادگیسرور و شاه شهدایم حسیندیده به دامان تو دارم ببینرهگذر کرب و بلایم حسینکاش صدایم بزنی نازنینعاشق این حال و ه...
سلامی به وسعت دریایِ معرفتِ عباسبه عالیجناب عشق حسین بن علیکه در سرتاسر این هستیدلباخته های بسیاری رااسیر عشق بی چون وچرایش کرده است!آقای من ...به باب کرمی که داریضمانت این حال دل ما رادر پیشگاه معبود حقبرای دیده شدن خواسته هایمان بکنآقا جان ...دلتنگ دیدار حرمی هستمکه در خیایان معروفِ بین الحرمینقدم زنان ناگفته های دلم را با اشک هایمبا تو در میان بگذارماما ...از دورترین فاصله ی نزدیکبرایت دلتنگی ام را فریاد می زن...
بی تو دستهای زینب زنجیر میشوداگر تو نباشی دشمن شیر میشودای چشم تو از مشک ات پریشان تربرخیز که قسم به خدا دیر می شودزل زده ام به راه تو بدون پلکبی تو دل از تمام دنیا سیر می شودرفتی و بی تو من حرم را چه کنمبعد از تو با بی کسی درگیر می شودای پشت و پناه بی تو کمر را را چکنمنیستی و با هلهله تفسیر میشودتیر سه شعبه بوسه بر چشم تو زدکابوس رقیه بی تو تعبیر می شودمحمد خوش بین...
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِدمیده عطر تو، در لابلای شهرهمه، کوچه به کوچه؛ هرکجای شهربه دل ها، گشته جاری، شورِ ذکرِ توهمه ساعت؛ درونِ لحظه های شهرفضای پاکی و مهر و وفا گشتهفضای سینه ی پُرهوی و های شهرمعطّر، از گلِ یادت شده، هر دمهوای وسعتِ بی انتهای شهربه احساسِ وسیعِ مهر، می آیدصدای نوحه های غم نوای شهربه یادت، چادر و خیمه نهاده بازتمامِ دست های پُرصدای شهرگرفته بوی نابِ عطرِ ایمان رافضا و هم، ...
صدای نوحه ها، می آید ای دل!غمی، در حسّ ما، می آید ای دل!سرای سینه ها، آکنده از غم؛شهید از کربلا، می آید ای دل!زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس....
دمیده باز هم بوی محرم؛شده جاری به هرجا اشکِ ماتم؛گلِ احساسِ جان ها گریه دارد؛همه، گُل دشتِ دل ها گشته دَرهم!زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس....
همه، احساسِ دل، پُرشور و شِین است؛دوباره، ماتمِ مولا حسین است؛شده، سرچشمه های شادِ دل، خشک؛چرا که اشکِ غم، جان را در عِین است...زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس....
هوایِ گریه باز از نو، در عِین است؛تمامِ قامتم، از غم، چو غِین است؛گلِ احساسِ جان گریان شده؛ چون:عزای مردِ حق، مولا، حسین است...زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس....
چو شد پاره دلی که از عطش می سوخت،نگاهِ حسّ جان را بر محرّم دوخت؛یقینا هر که آزاده ست، می داند:حسین بن علی، آزادگی آموخت!زهرا حکیمی بافقی (الف احساس) ...
باز هم ولوله در جان دو عالم افتاد! بغض زهرا به دل خسته ی مریم افتادباز هفتاد و دو خورشید شدند از تب سرخقرعه ی عشق به شمشیر و محرم افتاد «دست عباس به خون خواهی آب ...» آمد بازکفر عاشق شد و بر سجده ی آدم افتاد! حیدر آمد به تماشای حسینش ناگهعرش لرزید و لرزید و شد خم! افتاد...وای ای اوی چه می گویم از این غم! ای وای! آسمان خون شد و از گوشه ی چشمم افتاد...▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
نتواند که کند فاش به نامحرم رازهر که شد محرم دل طرز معانی دانستهر کسی دید دل واله و شیدایم رالاجرم عشق تو را باعث و بانی دانستبهزاد غدیری شاعر کاشانی...
ما عشق به میهن و به پرچم داریمهر چند به دل غصه و ماتم داریمدر کشور ما مجال خندیدن نیست!! همواره به هر زمان محرم داریم-اعظم کلیابی-بانوی کاشانی...
با مصرعی مصدع اوقاتتان شوم...حالم ز بعد کرببلا روبراه نیست(بهزاد غدیری)...
خنجر شمر بهانه بود آخر غصه فراق کارش را تمام کرد...
سلام از من به دشت کربلای عشقمنم عباس! مرد باوفای عشق!سلام از من به مشک و نهر پر از خوندوباره عشق لیلا شد و من مجنونسلام از من به لب هایی که خشکیدندبه طفلانی که مثل بید لرزیدند!سلام از من به آن گهواره ی خالیو دلگیرم از آن مردان پوشالی!از آن هایی که بر ما راه را بستنداز آن ها که به ظاهر اهل حق هستند!حقیقت را چه بی شرمانه می کشتندو صاحبخانه را در خانه می کشتند!سلام از من به پرچم های غمگینیکه سرخ از درد شد با جهل...
مبادا اشتباه کنینماز آیات بخوانی !کسوف در ماه محرماتفاق نمی افتدآن هاله ی سیاهی که می بینیشال عزایی استکه خورشید به سر کردهدر عزای حسین (ع )مجید رفیع زاد...
غم غربت بگیرد مثل بغضی سخت نایت را محرم آی می چسبد بگریی غصه هایت را...
من کم شده ام بین فراوانی تانشد ماه عزا در دل طوفانی تانمحتاج دعایت شده ام یادم باشدر بزم عزای نخل گردانی تانبهزاد غدیری شاعر کاشانی...
𖣘☔️❦︎ اینکه پرچم مشکی دمدر خونه خیلی از مردم میبینیمیعنی عشق هنوزم زنده س:) ریحانه غلامی (banafffs)...
𖣘💔❦︎ چجوری دلتون میاددسته که از کوچه تون رد میشهاز پشت پنجره نگاهش کنین؟!من یا میوفتم دنبالشون یا اگه اجازه رفتن نداشتم خودمو میزنم به اون راه!چون میدونم برم کنار پنجره یهو دلم پر میکشه تو کوچه...خودمو پرت میکنم پایین کوچه:)نویسنده: ریحانه غلامی (banafffsh)...
𖣘•❦︎ سهم من از تو مشک خونی بود:)نویسنده: ریحانه غلامی (banafffsh)...
𖣘💔❦︎ حسین خواست از رقیهبپرسه: یادته رنگ چشمای عباس چه رنگی بود؟! آخه من... فقط خون دیدم:))))نویسنده: ریحانه غلامی (banafffsh)...
𖣘💔❦︎ رباب نخون...توروخدا دیگه لالایی بسه!یه جایی توی صحرا عباسبیشتر خجالت میکشه :) نویسنده: ریحانه غلامی (banafffsh)...
ما نسل بزرگ شده باالتماس برگشتن عمو عباسیم:)نسل تشنه به خون شمر و حرمله!نسل کباب شده برای علی شش ماهه ی سر بریده...ما با رقیه روی خوار دویدیم!ما با عمه زینب دنبال بچههای گم شده ی حرم گشتیم!ما خیلی وقته جزو بچه های امام حسینیم:)نویسنده: ریحانه غلامی (banafffsh)...
و هو بکل شی علیم یعنی تو از حال دلم خبر داری در کودکی به جای لالایی درد را در گوشمان زمزمه کردند ما فرزندان فریب خورده همان آسمانیم که باران را از لب هایمان دریغ کرد تلخ است لب کارون باشی و تشنه لب دخترکانمان را به عقد یزیدیان در می آورند و کاری از دستمان ساخته نیست اینجا به اسم دین تو مرگ را به خوردمان می دهند و ما هر روز تماشا می کنیم بریدن سر حق را تنمان غرق رد تازیانه حسرت و چشممان غرق خون این همان عاشورا نیست؟ یا که کربُبَ...
جوهر بارانبیهوده نیست اینهمه دیوانه ات شدنآتش به جان و واله و پروانه ات شدنعالم اسیر تاب و تب شرح آرزوستاز بامداد غمزه ی جانانه ات شدنای پادشاه تشنه لبان خود چه کرده ایبا عاشقان ساحت مستانه ات شدنوز عطر و بوی شربت اَحلی\ مِنَ العَسَلبا شهد جرعه جرعه پیمانه ات شدننازم تو را که جوهر باران دیده رابردی به فصل شبنم دُردانه ات شدنبعد از تو خاک بر سر دنیا کنم اگرحرفی زند ز حرمت کاشانه ات شدنبا ما که دل به مسلک و ک...
منم و عشق حسینی که محرّم داردمادری فاطمه و خواهر زینب داردسر که قابل نبُود جان بدهم در راهشچون برادر نبُوَد این همه حیدر داردمنم و شور علمداری عباس حسین(ع)آن که می گفت برادر بشود نور دو عینکُلُّنا عباس ماییم به زینب (س) سوگندچون دژی سخت نشینیم به دور حرمین... ... بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)...
عرفهدنباله ترجمانی منظوم از فراز های ابتدایی دعای عرفه◇◇◇وجودم کامل و اماده در دنیای خلقت شددرون گاهواره کودکی بودم شدی یارمنمودی از گوارایی طعم شیر سرشارمبرای خاطر من دایه ام را مهربان کردیپرستار مرا از جمع خوب مادران کردیو از من دور گرداندی تو آسیب پریّان راسلامت کردی از بیش و کمم سرمایه جان راپس ای مهرآور و بخشنده در آغاز گفتارمتو را زیبد که والا در مقام و رتبه بشمارمچه نعمتهای بسیاری که با مهر و وفا دادیبه تن هر ساله...
هر گُلی زیباست اما یاس چیز دیگریستدر میان سنگ ها الماس چیز دیگریستما میان عمر خود خیلی برادر دیده ایمدر وفاداری ولی عباس چیز دیگریست.دو دست بریده اش کافیست . . .برای گرفتن دست تمام عالمیان . . . پیشاپیش فرا رسیدن نهمین روز محرّم الحرام، تاسوعای حسینی، روز یقین و وفاداری، بر شیعیان جهان تسلیت باد...
از میان نوحه و زنجیر و گریه بر حسینکاش گوشم بشنود پیغام آن آزاده را...
قمر تا با سپاه عقرب و آهن مقابل شدمحرم تیغ بر عالم کشید و کار مشکل شدکسی در چشم دریاهای دنیا خاک می پاشیدزمین در نینوا تا دست وپا زد علقمه گل شدشب قدری که در ماه مبارک بود بر نیزه استسلام ای مطلع الفجری که قرآن بر تو نازل شدپس از تو با دهان بهت خود تاریخ خواهد گفتفقط یکبار در ظهر دهم خورشید کامل شدبه قدری مشک خالی زیر بار شرم سنگین بودکه دست آسمان بر گردن سقا حمایل شدچو اوراد مقدس خط به خط در شروه خوانی هاجراحات ش...
می خواستم برای توشعری بنویسمتیر امان ندادنیزه امان ندادشمشیر امان ندادمی خواستم برای توشعری بنویسمحرامیان نگذاشتندو حواسم را بردند پی ِانگشترپی ِ گوشوارهو تا عمق قلبم تیر کشیدمی خواستم برای توشعری بنویسمکه فرشتگانبه گریه ریختند به سرمو نگذاشتندکلمه ای به کاغذ بیایدمی خواستم برای توشعری بنویسمکه تشتی طلا گذاشتند روبرویمو چوب ِ خیزرانکه می آمد تا دندان های توو دختری سه سالهخیره به چشم های منبه ...
مثل عباس کسی هست دلاور باشد، با همه تشنگی اش یاد برادر باشد...
بی دست کربلا دست مرا بگیر......
وقتی که آتش در میان خیمه ها افتادهنگام غارت شد...ناگه سران کوفه لرزیدندبین وسایل نامه های خویش را دیدند...
نذری چنانکه از نامش بر می آید، عهدی است که شخص با برآورده شدن حاجت خود آن را ادا می کند. نذری تنها ویژه ی آئین مقدس اسلام نیست، بلکه آنچه که از تاریخ برمی آید، نشان از این سنت در ادیان دیگر الهی نیز است.نذورات در میان مسلمانان در ایام مختلفی وجود دارد که ماه محرم از ایامی است که نذری های زیادی در آن ادا می شود، آئین نذری دادن به عزاداران امام حسین(ع) سنتی دیرینه و پسندیده در میان اکثر مسلمانان به ویژه شیعیان دنیاست که در کشورمان رواج بیشتری د...
حکمت باران در این ایام می دانی که چیست ؟آب و جارو میشود بهر محرم کوچه ها . . .السلام علیک یا اباعبدالله...
پرسید ز من دست نحیفم خود برکنم از نزد شما…تا دستی شوم از آن کسی که ؛بی دست چو دستان خدا بود!من دست بدادم و بگفتم خود پر بکش از ما و سلامم بر او برسانبوس دو دستش دستی که از ایشان به جدا بوداز هر طرفش نیزه رسیده است؛ دست در تن عباس چکیده استمن تشنه ی دیدار تو هستم؛ عباس بیا از تو بعید استخود قابلتان هیچ ندارد؛ دستان نحیف و لاغر اماخود هیچ جز این دست نباشد؛ ای کاش که آن نزد شما بوددریا بشد از خون تو احمج؛ میت بشد از بحر تو دریا...
می گفت دیگر از حسین و آب ننویسشاید نمی داند سلوک شیعیان رادرس کلاس اول ما آب باباست...
خدایا مرا ببخش اگر گاهى این شبها ، اشک هایم فقط براى عزادارىِ حسینت نیست و ناخواسته با درد و غمهایم یکى شدند.ببخش اگر گاهى سرِ سجده فکرم درگیرِ حسرتهایى ست که اسیرم کرده اند...خدایا ببخش دستِ خودم نیست ، گاهى حواسم پرتِ دنیایى ست که به هیچ کس رحم نمى کند!...
حسین جان نیستی و خبر از دلهای پر از دردمان نداری. خودت را جانت را، همه داروندارت را بر سر نیزه شهادت گذاشتی تا شاید این دنیا جای بهتری باشد.تا شاید رسمِ عدالت و مسلمانى را یادمان دهى!اما دریغ...!این روزها سیاهپوشیم و درد و غصه به جان همه افتاده... ما همه عزادار خوشبختی هستیم وقتی نیستی!دستمان را خودت بگیر که بدجور محتاجیم!...
یک سینه پر از الم ، یک دشت خدایک سر ز سر جهان ، می گشت جدادر عالم و آدم خبری هست چنینیک سر کمر جهان ، کردست دوتا...
به امتداد هر دستتقامتی افتادهآب شرمنده شداز مشک چال گونه هایتعباس...