پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
قلم شکست. ودلم شرحی ازجدایی شدبه پای عشق سرایی غزل فدایی شددوباره بیرق ماتم دوباره بزم عزابه شوق دیدن گنبد دلم هوایی شد دوباره در غم هفتاد و دو ستاره و ماهزمان سوختن و مرثیه سرایی شدغروب غمزده ای داشت کاروان عطشزمانه، راوی خونبار ماجرایی شدتنی که عرش برایش بغل گشوده، ببینچه بی ریا به دل خاک، بوریایی شدرسید دسته ی پروانه های خونین بالکنار ناله ی نی ها چه نینوایی شد!فلک، دوباره از این ماجرا به تنگ آمدقلم به ...
دلم شکست و غزل شرحی از جدایی شدگرفت قلب زمین و زمان فدایی شددوباره بیرق ماتم دوباره بزم عزابه شوق دیدن گنبد دلم هوایی شد دوباره در غم هفتاد و دو ستاره و ماهزمان سوختن و مرثیه سرایی شدغروب غمزده ای داشت کاروان عطشزمانه، راوی خونبار ماجرایی شدتنی که عرش برایش بغل گشوده، ببینچه بی ریا به دل خاک، بوریایی شدرسید دسته ی پروانه های خونین بالکنار ناله ی نی ها چه نینوایی شد!فلک، دوباره از این ماجرا به تنگ آمدقلم به ح...
سلام بر دلِ ربابِ نازنین؛ به اصغر و،به اسوه ی شکوهِ صبر؛ زینب و، به اکبر و،به هر کسی که از صفا، تپیده نبضِ بیعتش!به هر دلی که از وفا، دمیده وردِ غیرتش!زهرا حکیمی بافقیبرشی از یک مثنوی عاشورایی(کتاب ققنوس احساس)...
سلامِ من رسان به آن عموی دشتِ نینوا!ابوی فاضلِ حرم؛ رشیدِ صحنِ کربلا!به آبِ تشنه ای که دل، دهد برای عاطفه؛به دستِ نخلِ باورش؛ به قلبِ پای عاطفه...زهرا حکیمی بافقیبرشی از یک مثنوی عاشورایی(کتاب ققنوس احساس)...
دوای زخمِ قلبم و، شفای سینه ام، حسین؛دمای مهرِ جانم و، صفای سینه ام، حسین...زهرا حکیمی بافقیبیتی از یک مثنوی عاشورایی(کتاب ققنوس احساس)...
بگو هوای ابری دلم، پُر از تبِ غم است؛کبوترِ وجودِ من، اسیرِ بندِ ماتم است...بگو که خسته شد دلم، از این جهانِ چون قفس؛به جز تبِ محبّتش، نمی تپد، در این نفس...زهرا حکیمی بافقیبرشی از شعری عاشورایی(کتاب ققنوس احساس)...
تو ای مسافرِ حرم! سلامِ دل، به او ببر!به جز صفای سینه را، نخواهد این دلم، دگر؛بگو برای دیدنش، به رنگِ خون شده دلم؛به سانِ جامِ ارغوان؛ خُمِ جنون شده دلم!زهرا حکیمی بافقیبرشی از شعری عاشورایی(کتاب ققنوس احساس)...
فضای دشتِ نینوا، پر از نوای عاشقی است؛نمای زخمِ کربلا، شکفته چون شقایقی است...درونِ سینه ام تپد، تبِ حریم و حرمتش؛«عریضه ای» ندارد این دلم؛ به جز، زیارتش...زهرا حکیمی بافقیبرشی از شعری عاشورایی(کتاب ققنوس احساس)...
صدای نوحه ها می آید ای دل!غمی، در حسّ ما می آید ای دل!سرای سینه ها آکنده از غم؛شهید از کربلا می آید ای دل!زهرا حکیمی بافقی(کتاب دل گویه های بانوی احساس)...
چو شد پاره، دلی که: از عطش می سوخت،نگاهِ حسّ جان را بر محرّم دوخت؛یقینا هر که آزاده است، می داند:حسین بن علی، آزادگی آموخت!زهرا حکیمی بافقی (سروده های عاشورایی)...
هوایِ گریه باز از نو، در عِین است؛تمامِ قامتم، از غم، چو غِین است؛گلِ احساسِ جان، گریان شده؛ چون،عزای مردِ حق، مولا، حسین است...زهرا حکیمی بافقی (کتاب دل گویه های بانوی احساس)...
همه، احساسِ دل، پُرشور و شِین است؛دوباره، ماتمِ مولا، حسین است؛شده، سرچشمه های شادِ دل، خشک؛چرا که، اشکِ غم، جان را، در عِین است...زهرا حکیمی بافقی (کتاب دل گویه های بانوی احساس)...
دمیده باز هم بوی محرم؛شده جاری به هر جا اشکِ ماتم؛گلِ احساسِ جانها گریه دارد؛همه، گُلدشتِ دلها گشته دَرهم...زهرا حکیمی بافقی (کتاب دل گویه های بانوی احساس)...
میانِ حسّ جان، مهرِ حسین است؛شفاعت بخشمان، مهرِ حسین است؛نمی ترسد، دل ار، لغزیده گاهی؛چرا که، بیکران، مهرِ حسین است...زهرا حکیمی بافقی(کتاب دل گویه های بانوی احساس)...
به هر جان، بیکران، مهرِ حسین است؛گلِ خورشیدِ جان، مهرِ حسین است؛در اوجِ لحظه های سردِ احساس،تبِ گرمایمان، مهرِ حسین است...زهرا حکیمی بافقی(کتاب دل گویه های بانوی احساس)...
در امواجِ دلم، بحرِ حسین است؛گلِ احساسِ دل، بهرِ حسین است؛تمامِ کربلای دشتِ جانم،دمادم خانه و شهرِ حسین است...زهرا حکیمی بافقی(کتاب دل گویه های بانوی احساس)...
عشق یعنی قمر بنی هاشم...
هیچ زخمی دردناک تر از زخم اقام حسین نیست،این درد چه زخم هاکه ندارد…اقام حسینالمیرا پناهی درین کبود...
فرزند خلف حیدرآب دردستان ماه ،شور و نوایی داردتارسددرخیمه گاه حال وهوایی داردهمرهت مشک پرآب وتوبمانی تشنهاین جوان خلف حیدر،چه وفایی دارددستها گشته جداازتن ،مشک بردنداناین عمو ازشرم طفلان ،چه اِبایی دارد!تیربرجانش نشست ومشک اوگشت تهیدل عباس شکسته، چه مسایی دارد؟داد زد آن دَم برادر:آه عباسم کجاست؟پشتش ازغم خم شده اماخدایی دارداشک ازداغ برادربیقرار ازچشم ریختناله و آه و غمِ دل چه صدایی دارد؟!زینب آن جامه دری...
با کار غلط خشم ز معبود گرفتند در درس ثواب نمره مردود گرفتند ای وای بر مقلدان متوکل !! کز زائر حرمش سود گرفتند...
به عشق روضه ی اربابدر ماه محرمیک قیامتگریه در راه استآنقدر که مزه یاشک حسین (ع)شیرین استمجید رفیع زاد...
یه عمر قیمه امام حسین (ع) خوردیم حالا فحش شو می خوریم ما پای عقیده مو ایستادیم...
جابر اینجا حرم محترم خون خداست هر طرف سیر کنی جلوه مصباح هداست غسل از خون جگر کن که مزار شهداست سر و دست است که از پیکر صد پاره جداست شهادت جان سوز امام حسین (ع) تسلیت باد...
روزِ عاشورا برای گریه نیستبیین پیام شاهِ عطشان را که چیستهر کجایی قد علم کن بر ستمتا ببینی گردن ظالم ، تو خماز عدالت گو سخن ای خوش زبانبی پناهان را تو باشی سایبانتن نده بر ظلم ظالم با گناهچون در آخر راهِ تو افتد به چاهحرف حق دائم بگو ، گر تلخ هستعاقبت ، چوب ستم خواهد شکستقسمتی از حرفِ عاشورا شد اینحجّتی بر این جهان باشد یقینشاعر نالان ؛ دلت از غم رهانکن عمل بر شعرِ خود در این زمانبهزادغدیری ، شاعر ک...
برویم ۲بشتابید از این بادیه کم کم برویمآب نوشیده و با چشمه زمزم برویممنزلی را که خدا قسمت ما کرد کجاستبه سر جاده این قصد مسلّم برویمما که تا کعبه ی میقات به پا آمده ایمبه سر عشق از این راه مجسم برویمقبله را مشعر باران بلا می باردچشم در دامنه گوهر نم نم برویمخاکریز دگری ماند و منای دگریبشتابید! که تا خط مقدم برویمبارمان جوهره آینه و شمع و گلستبهتر آنست که آهسته و نم نم برویمتیغ و شمشیر اگر سینه ی ما را بدردب...
حسین عبسته به زنجیر بلایم حسینای نفس آل عبایم حسینخاک رهت مهر نمازم شدهنام تو سرخط دعایم حسینگوشه چشمی، نظری، حکمتیای همه چون و چرایم حسینخانه تو ساحت مردانگیستآینه لطف و عطایم حسینماه محرم شد و ایام غمخونجگر بزم عزایم حسینمکتب تو محور ایمان ماستای همه هول و ولایم حسینجان تو و اینهمه آزادگیسرور و شاه شهدایم حسیندیده به دامان تو دارم ببینرهگذر کرب و بلایم حسینکاش صدایم بزنی نازنینعاشق این حال و ه...
سلامی به وسعت دریایِ معرفتِ عباسبه عالیجناب عشق حسین بن علیکه در سرتاسر این هستیدلباخته های بسیاری رااسیر عشق بی چون وچرایش کرده است!آقای من ...به باب کرمی که داریضمانت این حال دل ما رادر پیشگاه معبود حقبرای دیده شدن خواسته هایمان بکنآقا جان ...دلتنگ دیدار حرمی هستمکه در خیایان معروفِ بین الحرمینقدم زنان ناگفته های دلم را با اشک هایمبا تو در میان بگذارماما ...از دورترین فاصله ی نزدیکبرایت دلتنگی ام را فریاد می زن...
بی تو دستهای زینب زنجیر میشوداگر تو نباشی دشمن شیر میشودای چشم تو از مشک ات پریشان تربرخیز که قسم به خدا دیر می شودزل زده ام به راه تو بدون پلکبی تو دل از تمام دنیا سیر می شودرفتی و بی تو من حرم را چه کنمبعد از تو با بی کسی درگیر می شودای پشت و پناه بی تو کمر را را چکنمنیستی و با هلهله تفسیر میشودتیر سه شعبه بوسه بر چشم تو زدکابوس رقیه بی تو تعبیر می شودمحمد خوش بین...
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِدمیده عطر تو، در لابلای شهرهمه، کوچه به کوچه؛ هرکجای شهربه دل ها، گشته جاری، شورِ ذکرِ توهمه ساعت؛ درونِ لحظه های شهرفضای پاکی و مهر و وفا گشتهفضای سینه ی پُرهوی و های شهرمعطّر، از گلِ یادت شده، هر دمهوای وسعتِ بی انتهای شهربه احساسِ وسیعِ مهر، می آیدصدای نوحه های غم نوای شهربه یادت، چادر و خیمه نهاده بازتمامِ دست های پُرصدای شهرگرفته بوی نابِ عطرِ ایمان رافضا و هم، ...
صدای نوحه ها، می آید ای دل!غمی، در حسّ ما، می آید ای دل!سرای سینه ها، آکنده از غم؛شهید از کربلا، می آید ای دل!زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس....
دمیده باز هم بوی محرم؛شده جاری به هرجا اشکِ ماتم؛گلِ احساسِ جان ها گریه دارد؛همه، گُل دشتِ دل ها گشته دَرهم!زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس....
همه، احساسِ دل، پُرشور و شِین است؛دوباره، ماتمِ مولا حسین است؛شده، سرچشمه های شادِ دل، خشک؛چرا که اشکِ غم، جان را در عِین است...زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس....
هوایِ گریه باز از نو، در عِین است؛تمامِ قامتم، از غم، چو غِین است؛گلِ احساسِ جان گریان شده؛ چون:عزای مردِ حق، مولا، حسین است...زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس....
چو شد پاره دلی که از عطش می سوخت،نگاهِ حسّ جان را بر محرّم دوخت؛یقینا هر که آزاده ست، می داند:حسین بن علی، آزادگی آموخت!زهرا حکیمی بافقی (الف احساس) ...
باز هم ولوله در جان دو عالم افتاد! بغض زهرا به دل خسته ی مریم افتادباز هفتاد و دو خورشید شدند از تب سرخقرعه ی عشق به شمشیر و محرم افتاد «دست عباس به خون خواهی آب ...» آمد بازکفر عاشق شد و بر سجده ی آدم افتاد! حیدر آمد به تماشای حسینش ناگهعرش لرزید و لرزید و شد خم! افتاد...وای ای اوی چه می گویم از این غم! ای وای! آسمان خون شد و از گوشه ی چشمم افتاد...▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
نتواند که کند فاش به نامحرم رازهر که شد محرم دل طرز معانی دانستهر کسی دید دل واله و شیدایم رالاجرم عشق تو را باعث و بانی دانستبهزاد غدیری شاعر کاشانی...
ما عشق به میهن و به پرچم داریمهر چند به دل غصه و ماتم داریمدر کشور ما مجال خندیدن نیست!! همواره به هر زمان محرم داریم-اعظم کلیابی-بانوی کاشانی...
با مصرعی مصدع اوقاتتان شوم...حالم ز بعد کرببلا روبراه نیست(بهزاد غدیری)...
خنجر شمر بهانه بود آخر غصه فراق کارش را تمام کرد...
سلام از من به دشت کربلای عشقمنم عباس! مرد باوفای عشق!سلام از من به مشک و نهر پر از خوندوباره عشق لیلا شد و من مجنونسلام از من به لب هایی که خشکیدندبه طفلانی که مثل بید لرزیدند!سلام از من به آن گهواره ی خالیو دلگیرم از آن مردان پوشالی!از آن هایی که بر ما راه را بستنداز آن ها که به ظاهر اهل حق هستند!حقیقت را چه بی شرمانه می کشتندو صاحبخانه را در خانه می کشتند!سلام از من به پرچم های غمگینیکه سرخ از درد شد با جهل...
مبادا اشتباه کنینماز آیات بخوانی !کسوف در ماه محرماتفاق نمی افتدآن هاله ی سیاهی که می بینیشال عزایی استکه خورشید به سر کردهدر عزای حسین (ع )مجید رفیع زاد...
غم غربت بگیرد مثل بغضی سخت نایت را محرم آی می چسبد بگریی غصه هایت را...
من کم شده ام بین فراوانی تانشد ماه عزا در دل طوفانی تانمحتاج دعایت شده ام یادم باشدر بزم عزای نخل گردانی تانبهزاد غدیری شاعر کاشانی...
𖣘☔️❦︎ اینکه پرچم مشکی دمدر خونه خیلی از مردم میبینیمیعنی عشق هنوزم زنده س:) ریحانه غلامی (banafffs)...
𖣘💔❦︎ چجوری دلتون میاددسته که از کوچه تون رد میشهاز پشت پنجره نگاهش کنین؟!من یا میوفتم دنبالشون یا اگه اجازه رفتن نداشتم خودمو میزنم به اون راه!چون میدونم برم کنار پنجره یهو دلم پر میکشه تو کوچه...خودمو پرت میکنم پایین کوچه:)نویسنده: ریحانه غلامی (banafffsh)...
𖣘•❦︎ سهم من از تو مشک خونی بود:)نویسنده: ریحانه غلامی (banafffsh)...
𖣘💔❦︎ حسین خواست از رقیهبپرسه: یادته رنگ چشمای عباس چه رنگی بود؟! آخه من... فقط خون دیدم:))))نویسنده: ریحانه غلامی (banafffsh)...
𖣘💔❦︎ رباب نخون...توروخدا دیگه لالایی بسه!یه جایی توی صحرا عباسبیشتر خجالت میکشه :) نویسنده: ریحانه غلامی (banafffsh)...
ما نسل بزرگ شده باالتماس برگشتن عمو عباسیم:)نسل تشنه به خون شمر و حرمله!نسل کباب شده برای علی شش ماهه ی سر بریده...ما با رقیه روی خوار دویدیم!ما با عمه زینب دنبال بچههای گم شده ی حرم گشتیم!ما خیلی وقته جزو بچه های امام حسینیم:)نویسنده: ریحانه غلامی (banafffsh)...
و هو بکل شی علیم یعنی تو از حال دلم خبر داری در کودکی به جای لالایی درد را در گوشمان زمزمه کردند ما فرزندان فریب خورده همان آسمانیم که باران را از لب هایمان دریغ کرد تلخ است لب کارون باشی و تشنه لب دخترکانمان را به عقد یزیدیان در می آورند و کاری از دستمان ساخته نیست اینجا به اسم دین تو مرگ را به خوردمان می دهند و ما هر روز تماشا می کنیم بریدن سر حق را تنمان غرق رد تازیانه حسرت و چشممان غرق خون این همان عاشورا نیست؟ یا که کربُبَ...