عید نمیدهد فرح! بی نظر هلال تو...
افکند مرا دلم به غوغا و گریخت ...
در عشق اگر بی جان شوی جان و جهانَت من بَسَم...
لذت تخصیصِ تو وقت خطاب آن کند که ناید از صد خُم شراب
از ما بنماند جز خیالی و آن نیز برفت پاره پاره..
دریغ از تو که در آرزوی غیری تو ...
آزمون کن که نه کم تر زِ میِ انگورم ...
عاشقم بر نامِ جانْ آرامِ تو...
بیخود شده ام لیکن بی خودتر از این خواهم...
ای گرفته آتشت زیر و زبر ...
گر چه سنگیم پی مهر تو چون موم شویم...
گر نگردم تلف تو ، علف ایامم...
وآن که ما را غمش از جای ببُرده ست، کجاست؟
ما چو کوهیم و صدا در ما زتوست ..
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست...
من غیرِ تو را گُزین ندارم؛ چه کُنم..؟
در سر هوس عشق تو دارم همه روز... ️
الهِجرانُ عُقوبَةُ العِشقِ جدایى، کیفر عشق است...
ای عشق پیشِ هر کسی، نام و لقب داری بسی من دوش نام دیگرت کردم که دردِ بی دَوا!!
صنما تو هم چو شیری من اسیر تو چو آهو به جهان که دید صیدی که بترسد از رهایی؟
نوروز رخت دیدمٖ خوش اشک بباریدم نوروز و چنین باران باریده مبارک باد
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم؟
بی تو نمی گوارد این جامِ باده ما را...
باز فرو ریخت عشق از در و دیوارِ من...