از هم جدا شدیم و بدین درد ساختیم
مرا ز عشق تو این بس که در وفای تو میرم...!
گرم وصال نبخشند خوشدلم به خیال..
دردی ست در این سینه که همزاد جهان است
لبم به دندان بگیر بنوش خون مرا ...
خوشا شما که جهان می رود به کام شما...
دانی که آرزوی توست تنها در دلم ️
من در پی خویشم به تو بر می خورم اما
این روزگار تلخ تر از زهر گو برو یعنی به کام سایه شبی چون شکر بیا
بیا تا آنچه از دل می رسد بر دیده بنشانیم..
ای گل در آرزویت جان و جوانی ام رفت...
هوای روی تو دارم نمی گذارندم ...
از باغ تو جز سرزنش خار نبردیم..
بیا که بر سر آنم که پیش پای تو میرم ازین چه خوش ترم ای جان که من برای تو میرم ...
از پا در آمدیم و نیامد به دست یار ...
خوش تر از نقش توام نیست ، در آیینه ی چشم
آینه ی ضمیر من جز تو نمی دهد نشان...
سرکشیدم تو را و تشنه ترم...️
ماییم و سرگذشٺِ شبِ بی ستاره اى...
آن کهنه درختم که تنم زخمیِ برف است حیثیت این باغ منم خار و خسی نیست
دلی چو آینه دارم ! همین گناهِ من است...
جز محنت و غم نیستی، امّا خوشی ای عشق...
رفتی و غم آمد به سر جای تو... ای داد بیدادگری آمد و فریادرسی رفت
همره دل ؛ در پی اش افتان و خیزان می روم..