تا رسیدم به فرات و بنشستم لب آب , تا رسیدم به فرات و بنشستم لب آب
یادم آمد ز کبودیه لب طفله رباب , یادم آمد ز کبودیه لب طفل رباب نبود صبر و قرارم گره افتاده به کارم داداش , نبود صبر و قرارم گره افتاده به کارم من علمدارم من علمدارم , بر حسینم یار و غمخوار بر حسینم یار و غمخوار
نه سری مانده نه دستی نه سری مانده نه دستی , کمرم را تو شکستی کمرم را تو شکستی
چه بگویم به سکینه چو سراغت گیرد , چه بگویم به سکینه چو سراغت گیرد
گر بفهمد تو شدی کشته بدان میمیرد , گر بفهمد تو شدی کشته بدان میمیرد نبود صبر و قرارم گره افتاده به کارم داداش , نبود صبر و قرارم گره افتاده به کارم من علمدارم من علمدارم , بر حسینم یار و غمخوار بر حسینم یار و غمخوار
نه سری مانده نه دستی نه سری مانده نه دستی , کمرم را تو شکستی کمرم را تو شکستی