آه حسرت بر آینه موجی زندانی در تنگم رودی جا مانده از دریا آواز سنگی دلتنگم سرگردانی در خود تنها چون یلدایی بی پایانم غمگین تر از بغضه ابری سرگشته و بی بارانم
ماه ام که در مرداب غم از دریایت دور افتادم موجم که از دوری تو بر پای خود سر بنهادم
من دور از تو , تو دور از من , چون ماهی ام در تنگه غم , دریا دریا دلتنگی را بر صخره ها سر میکوبم سرگردانی در خود تنها چون یلدایی بی پایانم غمگین تر از بغضه ابری سرگشته و بی بارانم