یکی به ریشه های من دوباره تیشه میزند یکی دوباره میکند دله مرا ز بیخو بن هی با توام انگار گم شدی اینبار کو قلبت آی چرا باز داری پاتو میذاری رو قلبت
عشق آخرین راهه یا که بیراهه حیرونی از چی گریزونی از آسمان فراریم و فکر میکنم شبی ببلعد آخرش مرا دهان لایه ی اوزون
گریختیم با هم از نگاه بی فروغ هم
به گوشه های یک پاساژ به سایه های یک مزون , به سایه های یک مزون .. تار میزند و باز شیخ میزند شراب را سبو سبو و نفت را گالن گالن هی با توام انگار گم شدی اینبار کو قلبت آی چرا باز داری پاتو میذاری رو قلبت
عشق آخرین راهه یا که بیراهه حیرونی از چی گریزونی صدای سوت ممتدی به گوش من رسید و بعد پیاده شد در ایستگاه او از آخرین واگن
رسید روبروی من دلم دوباره باغ شد لبان سرخو کوچکش که باز شد شبیه غن چه کند میشود سفر چه سخت میشود عبور برای روح خسته ای میان آهن و بتن
از این مسیر پر خطر تو هم رسیده ای اگر به بیت سجده دار من به نام عشق سجده کن