چه شبا که یاد تو بارون شد تا سرازیر شه از گونه ی من چه شبا که با خودم جنگیدم بلکه سرنوشتمو عوض کنم
عشق با من متولد شده بود نمیشد سرشتمو عوض کنم کاش مهرت به دلم نمی نشست تا که مبتلایه پاییز نشم
عشقه من تا با تنهایی گلاویز نشم کاش ای کاش کنارم بودی تا ببینی که چقدر دلتنگم
تا ببینی که دارم به خاطرت با گذشته ی خودم میجنگم
حتی تا تلخ ترینه لحظه ها هیشکی اندازه ی تو شیرین نیست
حتی تو شاد ترینه لحظه ها هیچکی اندازه ی من غمگین نیست بغضه مثله رود راهی میشه و تویه دریای گلو میریزه بینه ما سنگ ترین دیوار اما عاقبت فرو میریزه کاش مهرت به دلم نمی نشست تا که مبتلایه پاییز نشم
عشقه من تا با تنهایی گلاویز نشم کاش ای کاش کنارم بودی تا ببینی که چقدر دلتنگم
