من دیگه ایمان هیشکی نیستم از همه بدم میاد یه لحظه صبر کن بی رحم ببین چی داره به سرم میاد یه لحظه صبر کن بیرحم داره دستام میلرزه نذار این لحظه ی آخر بفهمم طالعم نحسه داری میری ولی انگار دلت راضی به رفتن نیست تو میری زیر لب میگم نرو تنهایی سهمم نیست چند سالی میشه چشمامو رو همه چی بستم عکسات رو میزه حلقت تو دستم
من خستم از خودمو اطرافیام تو الانم برگردی باز تا تهش هستم یادته میشستیم کنار هم روی نیمکتا میگفتی دهت اگه دهو نیم شد دیگه نیا
به خدا میترسیدم به چشم تو دیگه نیام مثله یه آوارم که خرابم سر تو اینقدر بهم نگو که من افتادم از سر تو
تو الان ماله یکی دیگه شدی بی احساس به اون بی غیرت بگو نیفته شال از سر تو وقتی مهربون شد و دست لای موهای تو برد وقتی کل دنیا رو قسم به موهای تو خورد
یاد اشکهای من و سردی رفتارت بیفت ایمانت روزی هزار بار واسه چشمای تو مرد کنار تو همیشه غیرت معنی داشت کنار تو دعوا هم حسه قشنگی داشت
کنار تو شبو روزم یکی میشد کنارش نشستی داری میخندی باهاش کنار تو جمعه شبا چای و سفره خونه آره کنار تو زندگیمون ساده بودش
کنار تو داد زدم معروفم شدم لابد عشقه جدیدت میسازه با تو خوبش یه لحظه صبر کن بی رحم ببین چی داره به سرم میاد یه لحظه صبر کن بیرحم داره دستام میلرزه نذار این لحظه ی آخر بفهمم طالعم نحسه داری میری ولی انگار دلت راضی به رفتن نیست تو میری زیر لب میگم نرو تنهایی سهمم نیست
چال کردم هر چی خاطره که بینمون بود شال گردن سفید میذاری قرار میذاری میرین کوه
تو عاشقه کیف پولشی و اون عاشقه هیکلت واسه ی بالا شهریت طعم لبات شیرین بود پاتو کردی تو یه کفش کفشهای نو بخره برات از من که فوش خوردی اون حرف ای نو بزنه برات
داد زدی داد زدم مشتو به دیوار زدم ولی یه روز کاری میکنم بمیری پدره پسره دراد تو میگی دوسم داری باشه پس عشقه تو چی واسه منم وقت میذاری باشه پس عشقه تو چی
خب ببین دله تو که نمیتونه واسه دو تا مرد بتپه مردونه قول دادی باشه پس عشقه تو چی حالا که تنهام گذاشتی جدیه تصمیم من از ارتفاعو خون بدجوری میترسیدم
وقتی عشقتو دیدم خون جلو چشمامو گرفت افتادم از چشم تو راضی به این تقدیرم یه لحظه صبر کن بی رحم ببین چی داره به سرم میاد یه لحظه صبر کن بیرحم داره دستام میلرزه نذار این لحظه ی آخر بفهمم طالعم نحسه داری میری ولی انگار دلت راضی به رفتن نیست تو میری زیر لب میگم نرو تنهایی سهمم نیست